نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

دو تاکتیک سوسیالیسم کارگری در انقلاب کارگری

بحث پیرامون تاکتیک های سوسیالیسم کارگری و استراتژی یک دوره از مبارزه سیاسی، یکی از موضوعات تعیین کننده در جنبش کارگری بوده و هستند که ما را در نهایت به استراتژی انقلاب کارگری نزدیک می کنند.
 از همان ابتدا که گرایش سوسیالیسم کارگری با تبیین و تاکید بر کسب قدرت سیاسی از کانال به میدان آمدن کارگران، مرز مارکسیسم را با سوسیالیست های غیر کارگری را پر رنگ کرد، بیش از یک دهه گذشته و طی یک دهه تلاش سوسیالیست ها برای تاثیر گذاری بر مبارزه طبقاتی، ضرورت تحلیل شرایط متغیر جنبش را به طور دائم در دستور کار قرار داده است. سوسیالیسم کارگری به طور اخص و جنبش کارگری به طور اعم، نمی توانند پیشروی قابل ملاحظه ای داشته باشند مگر اینکه در هر مقطع سیاست خود را بر مبنای شرایط موجود و پیش رو تبیین و بازنگری نمایند و بر این مبنا هدف هر دوره از مبارزه را به وضوح مشخص نمایند.  1- ایجاد تشکل های توده ای کارگری به نیروی خود کارگران
بر همین اساس –  در شرایطی (دهه شصت) که جنبش شدیدا سرکوب شده بود و ارتجاع با یک جنگ ارتجاعی و مجموعه ای از عوامل دیگر مثل ترورهای وسیع مجاهدین خلق، دیکتاتوری مطلق با قتل عام هزاران نفر را حاکم کرده بود، راهی جز اتکا به مبارزه ای کاملا زیر زمینی و مخفی وجود نداشت. حتی در عرصه مبارزه اقتصادی و روزمره ی کارگران، استبداد به شدیدترین شکلی دست به تعرض میزد. این وضعیت در دو دهه شصت و هفتاد وجود داشت و  کارگران حتی نمی توانستند نسبت به ایجاد تشکل های کوچک و محدود علنی، فکر کنند. تنها  با هسته های مخفی در کارخانه ها و یا بعضا خارج از آن و از طرقی مثل مجامع عمومی جنبش ادامه می یافت. پس از دو دهه سرکوب کم نظیر در جامعه ما- کشتار هزاران زندانی سیاسی، سرکوب جنبش در کردستان، قتل های زنجیره ای نویسندگان و…- فضای جامعه دستخوش تغییراتی آرام گردید. از ابتدای دهه هشتاد تعداد اعتصابات و اعتراضات کارگری و دانشجویی افزایش یافت. وضعیت وخیم اقتصادی و سیاسی جامعه به مرور باعث بروز اعتراضات علنی و نیمه علنی- هر چند ضعیف، پراکنده و محدود- در جامعه گردید و در نتیجه شرایط پس از جنگ و به کنار رفتن مبارزات تروریستی مجاهدین که طی یک دهه فضای جامعه را کاملا پلیسی کرده بود، نسیم اعتراضات توده ای وزیدن گرفت. طی یک دهه – دهه هشتاد و به جز سال 88- این مبارزات هر چند واقعیتی  انکار ناپذیربودند، اما از چنان مدارجی بر خوردار نبودند تا تعداد زیادی تشکل  توده ای کارگری ایجاد شوند، اما به هر شکل جنبش پیشروی های قابل ملاحظه ای داشت.
طی این سال ها بحران حکومتی بیش از پیش خود را نشان داد و جنبش اصلاح طلبی شکل گرفت که تلاش داشت حکومت سرمایه که قدرت را در انحصار خویش داشت را به حکومت سرمایه داران تبدیل نماید، این جنبش زمینه ای عینی داشت و تلاشی برای برون رفتن از بحران و تامین منافع سرمایه داری ایران بود و در نتیجه طیف وسیعی از جناح های مختلف سرمایه داری پشت سر این جنبش به خط شدند و نه تنها سرمایه داران بلکه اقشار بالای جامعه – تکنوکرات ها و دیگر مرفهین-  و بسیاری از مردم که آلترناتیو سیاسی دیگری در مبارزه با جمهوری اسلامی نداشتند و به اصلاح طلبان متوهم بودند نیز به این جنبش پیوستند، و در نتیجه وزنه جنبش اصلاحات سنگین شد و کشمکش سیاسی نه فقط در قدرت سیاسی بلکه در جامعه نیز گسترش یافت.
 از سوی دیگر جنبش کارگری با مطالبات اقتصادی خود و اعتراضات پایه ای که عمدتا خودبخودی بود، زمینه تحرکات و فعالیت های دیگری گردید. در این رابطه طیفی از فعالین کارگری پا به میدان گذاشتند و برای اولین بار در سقز و تهران در سال 82 دو مراسم علنی به مناسبت اول ماه می برگزار گردید، که با هجوم ماموران سرکوب حدود پنجاه نفر بازداشت شدند و سپس در ادامه بازداشت هفت نفر از آنها را روانه بیدادگاه کردند، که باعث ایجاد موجی از مبارزه برای آزادی آنها گردید. این مراسم و مبارزاتی از این دست در آن مقطع از این رو نقطه عطف جنبش کارگری بود که نوید فرار رسیدن سبک کار دیگری و ضرورت پیشروی در بخش فعالیت علنی و نیمه علنی را در کنار فعالیت مخفی نشان می داد. پس از مدت ها فعالیت مخفی، علنی و نیمه علنی برای آزادی دستگیرشدگان شرایط  آزادی آنها تحقق یافت. از آن مقطع به بعد طیف وسیعتری از فعالین جنبش کارگری پا به میدان مبارزه نیمه علنی گذاشته و موضوع استراتژی ایجاد تشکل های توده ای کارگری به نیروی خود کارگران که از جانب جناح چپ جنبش کارگری و بخصوص اتحاد سوسیالیستی کارگری طرح گردید، موضوع جنبش کارگری و هدف فعالینش شد؛ البته بسیاری از گرایشات تا مدتها در مقابل این استراتژی موضع گرفتند و این استراتژی به راحتی جا نیفتاد؛ بخشی با تاکید بر ادامه مبارزه به روش مجامع عمومی که مختص دوران خفقان مطلق بود مبارزه برای ایجاد تشکل های توده ای را زیر سوال می بردند. و یا گرایشاتی راست – مثل احیاگران سندیکاها- با تاکید بر ضرورت ایجاد و احیای سندیکاهای صنوف به شکل قانونی، استراتژی ایجاد تشکل های کارگری به نیروی خود کارگران و با توجه به شرایط جدید را زیر سوال می بردند. با توجه به زمینه های مادی حداقلی ایجاد شده و با وجود سایه سنگین استبداد، با مباحث اقناعی، مبارزه در راستای تحقق ایجاد تشکل های توده ای کارگری شکل گرفت و جا افتاد و در این جدال طبقاتی دست آوردهایی بجا ماند. متشکل شدن فعالین جنبش کارگری، ظهور چهره های علنی جنبش کارگری و ایجاد دو تشکل سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، برگزاری نسبتا علنی مراسم های اول ماه می، و قطعنامه های مشترک جناح چپ جنبش کارگری به مناسبت روز کارگر، تبلیغ و فعالیت نیمه علنی در راستای متشکل شدن کارگران، گسترش مباحث کارگری در راستای استقلال طبقاتی و دیگر موضوعات، از جمله  این دست آوردها بوده اند.
استراتژی ایجاد تشکل های توده ای، محور مبارزات در این دوره بود و تهاجم دستگاه سرکوب سرمایه بزرگترین مانع. اما با وجود سرکوب شدید مبارزه برای تحقق استراتژی فوق، جنبش کارگری در این پیکار آماده تر و منسجم تر می گردید و با تاکتیک ایجاد تشکل در محیط کار، با گام هایی آرام و متناسب با شرایط پیش می رفت. اما مولفه ای که مانع پیشروی سریع و فراگیر به سوی متشکل شدن کارگران می گردید، همانا استبداد بود که هنوز وجود داشت؛ فقدان فضای انقلابی که توده ها و کارگران را به میدان مبارزه بکشاند اجازه می داد هر چه بیشتر توازن قوا همچنان به نفع حکومت باشد و استبداد پایه های محکمی در مقابل جنبش داشته باشد، و دقیقا به همین دلیل بود که طی حدود ده سال با وجود مبارزات کارگران و از خود گذشتگی های بسیار فعالین کارگری و دیگر کارگران پیشرو، دست آوردهای زیادی (متشکل شدن بخش قابل توجهی ازکارگران) تحقق نیابد. مبارزه طبقاتی به عنوان یک امر ابژکتیو شرایط متشکل شدن کارگران در سطح وسیع را فراهم نمی کرد و دست استبداد باز بود تا در هر حرکت کارگران برای متشکل شدن، قویا وارد عمل شده و کارگران را مورد یورش قرار دهد. نمونه های سرکوب سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه از این جمله هستند. بازداشت حدود هزار و چهارصد راننده شرکت واحد در عرض 48 ساعت و انتقال آنها به اوین و وادار نمودن آنها به امضای تعهدی مبنی بر استعفا از سندیکا و عدم شرکت در هر اعتصابی، که شرط بازگشت به کار رانندگان بود، تهاجم سنگین و وسیع حکومت را به یک تشکل صنفی کارگری نشان می داد. بدین شکل دولت سرمایه بدنه شرکت واحد را از هیئت مدیره جدا کرد و اعضای هیئت مدیره را نیز با اخراج، بازداشت، زندان و … مورد سرکوب قرار داد. این نمونه به شکلی دیگر در مورد سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه نیز اجرا شد؛ در آنجا اگر امکان بازداشت همه اعضای سندیکا به دلیل احتمال متشنج شدن منطقه برای دولت وجود نداشت، اما زندانی کردن و اخراج رهبران سندیکا و ایجاد فضای پلیسی و اخراج کارگران، نوع دیگری از سرکوب این سندیکا است. هم اکنون نه تنها برخی از اعضای هیئت مدیره این سندیکا اخراج شده اند بلکه علی نجاتی دوران یک سال محکومیت خود را در زندان و در شرایطی که از بیماری قلبی رنج می برد، می گذراند. واضح است که سرکوب فقط مختص این دو تشکل نبود و بسیاری از فعالین کارگری و تشکل های فعالین که به متشکل شدن کارگران کمک می کردند نیز مورد یورش و سرکوب قرار گرفتند. محمود صالحی یک سال در زندان نگهداشته شد و بسیاری دیگر نیز بازداشت و یا مورد پیگرد قرار گرفتند. واضح است که با وجود تمام سرکوب ها، پایداری تشکل های ذکر شده و فعالینشان با همین شرایط نیز دست آورد بزرگی برای جنبش کارگری است زیرا در هر فرصت مناسبی و با سست شدن پایه استبداد بار دیگر کارگران حول تشکل های خود جمع خواهند شد.
اگر مانع استبداد سست و یا کمرنگ میشد، و در واقع توازن قوا تحت یک جنبش وسیع کارگری و توده ای تغییر می کرد، جنبش کارگری به سرعت قادر به ایجاد تعداد قابل توجهی تشکل های کارگری میشد و به سوی سازماندهی سراسری می رفت. اما واقعیت چیز دیگری بود و بر همین مبنا در شرایط سرکوب تشکل های سندیکای واحد و سندیکای هفت تپه تشکل های کارگری دیگری وجود نداشتند تا با حمایت عملی مانع سرکوب آنها شوند.
به هر شکل اتخاذ استراتژی ایجاد تشکل های توده ای کارگری از سال هشتاد تا هشتاد و هشت در محیط های کار که مبتنی بر تاکتیک ایجاد تشکل به نیروی خود کارگران در جریان مبارزات روزمره بود، نقطه عطف و سیاست تعیین کننده و انقلابی  سوسیالیسم کارگری وجنبش کارگری بود و دست آوردهای با ارزش و ماندگاری داشت؛ جنبش کارگری بدون تبیین این استراتژی و جا انداختن آن در میان فعالین و پیشروان قادر نبود به همین دست آوردها نائل آید.
2- جنبش توده ای سال 88 و سازماندهی جنبش کارگری
با شروع جنبش وسیع توده ای در سال 88 و به میدان آمدن هزاران و حتی میلیون ها نفر از مردم به خیابان ها نقطه عطف دیگری در تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران به وقوع پیوست. هر چند ابتدا در نتیجه تقلب انتخاباتی و در نتیجه توهم توده ها به اصلاح طلبان حکومتی مبارزه حول اعتراض به نتیجه انتخاباتی شکل گرفت اما با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی جامعه جنبش خودبخودی به سرعت از این مرحله عبور کرد و گام به گام رادیکالتر گردید. جنبش در مقابل دولت حاکم صف آرایی می کرد و موضوع انتخابات به موضوعی حاشیه ای تبدیل شد. جنبش توده ای سال 88 فضای سیاسی جامعه را تغییر داد و یک بحران سیاسی همه جانبه ایجاد نمود که حکومت را با یک چالش جدی روبرو کرده بود و در نتیجه سرکوبگران ناچار به کشتن  حدود یکصد و پنجاه نفر و بازداشت و شکنجه وحشیانه هزاران نفر گردیدند. برای حفظ فضای رعب و وحشت در بازداشتگاه کهریزک اقدام به تجاوز و شکنجه های وحشیانه مثل محبوس کردن زندانی ها در کانتینرها و کتک زدن تا حد مرگ کردند و در خیابان ها مردم را وحشیانه و وسیعا مورد سرکوب قرار دادند. اما در طی چند ماه سرکوب ها نتیجه بازدارندگی نداشت و جنبش به سرعت به پیش می رفت و بسیاری از شهرهای بزرگ را نیز در بر گرفت. کم کم بخشی از مردم از شعار مرگ بر دیکتاتور نیز فراتر رفتند و بالاترین مقام حکومتی و سمبل حکومت جمهوری اسلامی را هدف قرار دادند و شعارهایی مثل «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «مرگ بر سید علی» و «بعد از بن علی نوبت سید علی» سردادند، در واقع همه اینها تا مطالبه سرنگونی حکومت یک گام فاصله داشت و طی حدود یک سال جنبش به سرعت در مقابل حکومت صف آرایی می کرد.
در چنین شرایطی ممکن نبود به شکل سابق  متشکل شدن را پیگیری نمود و در نتیجه با توجه به جنبش توده ای تلاش برای ایجاد آلترناتیو کارگری می توانست در مقیاس وسیعتری کارگران را سازماندهی نماید. البته گرایش سوسیالیسم کارگری هرگز سازماندهی کارگران را از دستور کار خارج نکرد و صرفا با توجه به شرایط جدید امکان تحقق سازمانیابی گسترده را که از کانال تاکتیک تلاش برای کسب هژمونی و آلترناتیو کارگری طرح نمود، تا بر اساس شرایط ایجاد شده جنبش کارگری به نحو هر چه بهتری بتواند متشکل شدن را تسریع نماید. در صورتی که مبارزه ضد استبدادی وسیع توده ها در واقع مطالبه جنبش کارگری نیز بوده و هست و اساسا این طبقه کارگر است که در مبارزه با استبداد پیگیرترین نیروی سیاسی است و در تمام سال های حاکمیت جمهوری اسلامی بیش از همه مورد یورش استبداد بوده و در راستای ایجاد تشکل های توده ای نیز همواره مانع استبداد در مقابلش قرار داشته. در نتیجه هر چند حزب کارگری که آلترناتیو اجتماعی قوی و بدیلی برای توده ها باشد، وجود نداشت، اما با تشخیص به موقع شرایط، گرایش سوسیالیسم کارگری تحلیل مشخصی از شرایط داد که ضرورت تلاش برای ایجاد هژمونی برجنبش توده ای و متشکل شدن کارگران و توده ها را از این طریق ضروری می دانست. سوسیالیست ها جناح چپ جنبش کارگری را مخاطب قرار دادند تا هر چه بیشتر ضرورت تغییر تاکتیک در موقعیت جدید را برجسته نمایند تا بر آرایش ضروری جدید، با توجه به شرایط، تاکید نمایند و در راستای تحقق آن به اقدامات ممکن کمک کنند. اما به هر شکل جناح چپ جنبش کارگری نتوانست خود را با شرایط  جدید کاملا و به سرعت تطبیق دهد.
بر خلاف پیش بینی های غیر واقع بینانه که جنبش سال 88 را انقلاب تمام عیار معرفی می کردند همانطور که مارکسیست ها پیش بینی می کردند، این جنبش بنا به ویژگی هایش نمی توانست به همین شکل – تظاهرات های خیابانی – ادامه دهد. اصلاح طلبان که تا حدود زیادی در جنبش نفوذ داشتند سرنگونی خواه نبودند، و در نتیجه  نقش ترمز و تعدیل کننده جنبش را ایفا می کردند، و به میدان نیامدن کارگران به شکل مستقل هم ضعف بزرگ دیگر جنبش بود. فقدان یک آلترناتیو با نفوذ سرنگونی خواه که بتواند جنبش را به یک رودرویی همه جانبه، حتی غیر انقلابی، بکشاند – مثل رهبران اپوزیسیون سوریه و لیبی- در ایران وجود نداشت. از سوی دیگر همانطور که اشاره شد جنبش هنوز به سطح یک مبارزه همه جانبه – انقلاب – کشیده نشده بود و شرایطی برای ارتقاء آن تا سطح یک انقلاب هنوز فراهم نشده بود، و در نتیجه امکان افول آن وجود داشت، هر چند جنبش به آن نزدیک بود و در صورت تداوم مدتی دیگر امکان ارتقاء آن مهیا بود.
به هر شکل طرح استراتژی سازماندهی جنبش کارگری در جریان مبارزات توده ای و طرح آن از جانب اکثرسوسیالیست ها، کاملا با توجه به آن شرایط یک ضرورت حیاتی بود، چرا که تلاش و فعالیت در راستای منافع طبقه کارگر در دل هر جنبش توده ای و انقلابی، حتی اگر امکان کسب اتوریته بر آن وجود نداشته باشد، حداقل می تواند موقعیت جنبش کارگری را به مراتب بهتر نماید – همانطور که موقعیت بلشویک ها در جریان انقلاب 1905 بهتر شد- و بلعکس بی توجهی به جنبش توده ای جنبش کارگری و توده ای را در موقعیت دنباله روی از آلترناتیوهای غیر کارگری قرار می دهد. واقعیت این است که میلیون ها نفری که درگیر مبارزه خیابانی در سال 88 شدند، همه از اقشار بالای جامعه و اصلاح طلبان حکومتی نبودند، و اکثریت آنها جوانان، بیکاران، معلمان، پرستاران، کارمندان، روشنفکران، زنان خانه دار و دیگر کارگران و… بودند و به عبارتی دیگر اقشار مختلف توده های پایین دست جامعه در آن جنبش شرکت داشتند، و کارگران هم هر چند نه به شکل متشکل اما به هر حال در این جنبش شرکت داشتند. در واقع اعتلای جنبش در سال 88 هر چند به سطح یک انقلاب نرسید، اما توازن قوا در آن دوره را نسبت به گذشته تغییر داد. هزاران نفری – و در مقاطعی میلیونها نفر- که در به صحنه مبارزه خیابانی آمدند، تا قبل از آن در انفعال و حاشیه مبارزه عملی قرار داشتند و یا در این سطح به مبارزه کشیده نشده بودند؛ در چنین شرایطی توده ای شدن با سازماندهی متناسب با این شرایط ممکن است؛ اگر ما حزب کارگری داشتیم که از حداقل پیش زمینه ها برخوردار بود، به سرعت می توانستیم نقش تعیین کننده ای در جنبش ایفا نماییم. در جریان اعتلای جنبش چطور ممکن بود گرایش سوسیالیسم کارگری نسبت به یک بحران سیاسی وسیع در جامعه بی تفاوت باشد. هرگز یک جنبش و انقلاب به شکل ایده آل و با رهبری کارگری و با هدف انقلاب سوسیالیستی ناگهان به میدان نمی آید، بلکه در جریان مبارزاتی که با هزار و یک واقعیت آغشته به انحرافات، ضعف ها، ویژگی ها و … است به وقوع می پیوندد و در نتیجه از هر فرصت و امکان تاثیر گذاری برای  تغییر ریل صحیح آن در راستای منافع جنبش کارگری باید استفاده نماییم. موضع انقلابی در دل جنبش توده ای سال 88 نه تنها دخالتگری ممکن را به نمایش گذاشت، بلکه جناح چپ جنبش کارگری را مورد انتقاد قرار داد و حساسیت نسبی در آن ایجاد نمود تا در شرایط برآمد مشابه حساستر، باسازماندهی لازم و فعال عمل نمایند. جنبش سال 88 و کم تحرکی جناح چپ جنبش کارگری یکی از بزرگترین تجربیاتی است که باید از آن درس گرفت و ضروری است آن را مورد نقد قرار داد تا در بحران ها و جنبش های پیش رو با برنامه و سازماندهی لازم با آنها مواجه شویم. جامعه ما آبستن بحران های سیاسی دیگری است که هر لحظه ممکن است بروز نمایند. بحران اقتصادی چند برابر شده و کارگران و مردم زیر بار این فشارها قرار دارند. هیچ چشم اندازی برای خلاصی از بحران های اقتصادی و سیاسی وجود ندارد. اما واقعا سوسیالیست های کارگری و دیگر فعالین کارگری برای چنین روزهایی تا چه حد خود را آماده کرده و برنامه دارند؟ با چه نوع سازماندهی متناسب با بحران سیاسی می توان دخالتگری کرد و بر جنبش تاثیر گذاشت؟ واضح است که بحران های پیش رو به مراتب سهمگین تر از گذشته خواهند بود و مبارزه طبقاتی کارگران را بیشتر تحت تاثیر قرار خواهند داد. واضح است که ما در موقعیت فقدان آلترناتیوکارگری، به سهم خود هر چه بیشتر باید جناح چپ جنبش کارگری را برای بحران های پیش رو آماده نماییم.
3- تلفیق دو  تاکتیک متشکل شدن کارگران
واضح است که گرایش سوسیالیسم کارگری در طول بیش از ده سال گذشته استراتژی متشکل شدن کارگران را در راس برنامه جنبش به درستی نشان داد و آن را برجسته نمود، و در دوران بحران سیاسی نیز این موضوع تنها به شکل دیگری پیگیری میشد. با گذشت زمان و افول جنبش توده ای شرایط دیگری ایجاد شده و اکنون ضروری است که سوسیالیسم کارگری یکبار دیگر بازنگری در راه های تحقق استراتژی دوره ای خویش داشته باشد. از یکسو شرایط افول جنبش توده ای و از سوی دیگر این واقعیت که هنوز کارگران در تشکل های خویش سازماندهی نشده اند، ضرورت مبارزه برای تحقق استراتژی ایجاد تشکل های کارگری توده ای را در متن مبارزات روزمره یکبار دیگر برجسته می کند و در دستور کار قرار می دهد. فعالین کارگری در این موقعیت عملا در راستای تحقق این استراتژی فعالیت می کنند و مسئله روز کارگران و مبارزاتشان برای تحقق مطالبات اقتصادی نیاز مبرم به ایجاد تشکل های کارگری است.
اما باید ببینیم منافع طبقه کارگر آیا به همین روش خلاصه می شود؟ آیا شرایط اجتماعی مشابه شرایط قبل از جنبش سال 88 است؟ و این جنبش آیا تاثیری درفضای سیاسی جامعه نداشته؟  آیا تشدید تضادهای طبقاتی و افزایش فشارهای اقتصادی تاثیری بر شرایط و چشم اندازجنبش ندارد؟ آیا بحران حکومتی از میان رفته و یا بحران های دیگری آینده این حکومت را رقم نمی زند؟
برای تبیین تاکتیک هایی منطبق با شرایط باید به روشنی به پرسش های بالا جواب دهیم. به طریق اولی واقعیت این است که نه تنها هیچیک از واقعیت های عینی جنبش توده ای از میان نرفته بلکه تشدید نیز شده اند؛ وضعیت اقتصادی کارگران و مردم به مراتب بدتر شده و هیچ چشم انداز بهبود در آن وجود ندارد. تورم شدید و دائمی وضعیت توده ها را روز بروز وخیمتر می کند، بالارفتن قیمت ارز و در واقع کاهش ارزش ریال، گران شدن اقلام مورد نیاز روزمره – مثل مواد غذایی- بیکاری بیست تا سی درصدی جامعه و … همه و همه بیانگر وضعیت وخیم و بحرانی اقتصاد جمهوری اسلامی است. اگر تحریم های نفتی نیز اجرا شوند که دیگر به کلی ساختار اقتصادی را بحران وسیعی در بر خواهد گرفت.
فضای سیاسی جامعه نیز همچنان استبدادی است و فقط با سرکوب و خفقان دولت موقعیت کنونیش را حفظ کرده و بحران حکومتی بر اساس تحلیل مشخص  – تضاد حکومت سرمایه و سرمایه داران-  نه تنها از میان نرفت و اصلاح طلبان با وجود سرکوب، به اشکال دیگر همچنان در تلاش برای تحقق اهداف خود هستند، و از سوی دیگر حکومت با پایان بحران سال 88 و به ظاهر تثبیت بلافاصله دچار بحران عمیقی شد و دولت در تضاد با جناح رهبری حتی سپاه را به دو دسته تقسیم نمود. با انتخابات هم تضادهای درونی حکومت بار دیگر تشدید شده و دولت احمدی نژاد چشم انداز روشنی برای باقی ماندن در قدرت ندارد. اصلاح طلبان انتخابات را تحریم کرده و بنابراین تعداد شرکت کنندگان در انتخابات به حداقل ممکن رسید.
مجموعه چنین وضعیتی که بسیار بیشتر می توان و باید در مورد آن نوشت، بیانگر وضعیت بحرانی است و جنبش توده ها آتش زیر خاکستری است که با یک نسیم می تواند دو باره شعله ور شود.
بله این واقعیتی است که به دلیل فقدان آلترناتیو سرنگونی خواه با نفوذ در جامعه، مردم دچار سرخوردگی شده و به طور نسبی توده ها  از به میدان آمدن وسیع پرهیز می کنند؛ این مولفه می تواند در جامعه ما تا مدت ها بازدارندگی ایجاد نماید. به هر حال هر چند این موضوعی با اهمیت است اما عاملی ذهنی، سیال و قابل تغییراست. با وجود عدم آمادگی طبقه کارگر که با توجه به ویژگی های جامعه ما نیز عامل مهم دیگری است، به هر شکل جنبش توده ای در غیاب طبقه کارگر مستقل، به میدان آمد و در شرایط مشابه و بحرانی نه تنها نابخردی است اگر دست روی دست بگذاریم، بلکه باید از آمادگی لازم نیز برخوردار باشیم و به تدارک روزهای بحرانی بپردازیم. روحیه مبارزه ضد استبدادی و ضد حکومتی در جامعه کاملا وجود دارد و هر لحظه ممکن است با یک جرقه منفجر شود و در نتیجه استراتژی کسب هژمونی بر جنبش توده ای همچنان باید به قوت خود پا برجا باشد.
یقینن این بحران سیاسی هنوز وجود دارد، و در جامعه ما گاه از دانشگاه و گاه در خیابان و یا از یک کارخانه و از طریق هر جنبش و یا … می تواند رخ دهد، می تواند یک پروسه دراز مدت تر باشد و به اشکال محتلفی بروز کند؛ ممکن نیست در لحظه بروز بحران برنامه و آمادگی برای آن نداشته باشیم. بنابراین تلاش برای کسب هژمونی بر جنبش توده ای در جریان بحران های سیاسی و شرایط اعتلای جنبش تاکتیک مناسبی در راه متشکل نمودن کارگران در آن دوره است، و تلاش برای ایجاد تشکل های کارگری در خلال مبارزات روزمره مثل دوران قبل از جنبش سال 88، نه تنها در تناقض با یکدیگر نیستند بلکه بلعکس در یک رابطه تاثیر متقابل و در خدمت یک استراتژی واحد قرار دارند. به هر درجه ای که کارگران بتوانند متشکل تر شوند، در یک شرایط بحرانی امکان کسب هژمونی بیشتر خواهد بود و با تدارک برای کسب هژمونی و یا حد اقل ایجاد یک آلترناتیو کارگری در جنبش ضد دیکتاتوری که در جامعه وجود دارد و دائم دچار افت و خیز می گردد، می توانیم پروسه سازماندهی کارگری و جذب اقشار زحمتکش را تسریع نماییم. جنبش کارگری در این دوره بدون هر یک از تاکتیک های فوق شدیدا صدمه خواهد دید. تحلیل مشخص از شرایط مشخص وضعیت کنونی جنبش کارگری و جامعه ما، این واقعیت را پیش روی ما قرار داده که جنبش کارگری بدون تلفیق دو تاکتیک فوق به حاشیه خواهد رفت و میدان را به گرایشات غیر کارگری واگذار خواهد کرد. تاکید سوسیالیست ها بر استراتژی این دوره جنبش کارگری در یک دهه گذشته چیزی نیست جز متشکل شدن، که با توجه به شرایط مختلف جامعه و سطح مبارزه، شیوه های تحقق آن دستخوش تغییر می گردد. بنابراین ضروری است که با درک واقعی از شرایط راه های رسیدن به آن دائما مورد بازنگری و کنکاش قرار گیرند. در این وضعیت از یک سو سازماندهی و برنامه ریزی برای روزهای بحرانی، و از سوی دیگر  فعالیت در محیط کار و زیست به شکل روزمره و دائمی برای ایجاد تشکل های کارگری، در جنبش کارگری حیاتی است و غافل شدن از هر یک از تاکتیک ها عواقب مخربی در پی خواهند داشت.*

احمد شقاقی، فروردین 1391

به نقل از به پیش! شماره 72، یکشنبه 13 فروردین 1391، 1 آوریل 2012