نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

طالبان به امر ” خدا و رسول ” جنایت می آفرینند

بدون شک هیچ مسلمان عادی و سنتی یی از این عنوان خوشش نمی آید و آنرا نمی پسندد. مگر متآسفانه این یک واقعیت است و سخن گفتن از آن که  همان حقیقت گویی باشد ، دشوار و شنیدنش در وهلۀ نخست همواره ناخوشایند و تلخ است. لهذا از خواننده گان گرامی تمنا دارم که از روی لطف و مهربانی ، این مقاله را با حوصله مندی و با دقت و تأنی تاپایان مطالعه فرموده آراء و نظرات تأییدی و یا تردی ویاهم تقبیحی خود را در بخش کامنتها درج نمایند ویا مستقیماً از طریق ایمیلی که در پایان این مقاله درج گردیده است برای خودم ارسال نمایند.

  از همه اولتر پرسشی را که از سالها بدینسو مطرح بوده و ورد زبان خاص و عام میباشد یک باردیگر مطرح و پاسخهای متنوعی را که به این پرسش داده میشود به بررسی گرفته و در حد درک و توانایی خویش کوشش مینماییم تا پاسخ دهنده گان این پرسش را شناسایی و معرفی نماییم. پرسش بسیار ساده و صریح است و آن اینکه :

 آیا طالبان مسلمان اند یا نه ؟

ناگفته پیداست که این پرسش از جمله پرسشهاییست که باید با  «  آری  »  و یا  «  نی  » پاسخ داده شود.مگرعملا دیده میشود که این پرسش نه تنها با هردوی این گزینه ها یعنی هم « نی » وهم « آری » بلکه با «  سکوتی آمیخته  با آری  »  و «  پاسخی دوپهلووآمیخته  با نی و آری هردو »  و « سکوت مطلق » نیز پاسخ می یابد وهریک از این « نی ها » و این « آری ها » نیزیکدست و یکنواخت نبوده وبا در نظرداشت دیدگاهها ، پیوند های طبقاتی و جایگاهها ی اجتماعی ، إحساسات ، سلیقه ها و آرمانهای پاسخ دهنده گان ، تنوع و ویژه گی های خاصی می یابد که در خور تآمل و دقت است. مگر باید یاد آورشد که پرداختن به جزئیات و آوردن اسناد و نقل قولها و إحصائیه ها یی ازهمه پاسخ دهنده گان به پرسش یاد شده ایجاب مینماید تا از مرز دهها صفحه در نوشتن این مقال بگذریم که عجالتا از آن منصرف شده وکوشش خواهیم نمود تا موضوع را هرچه فشرده تربه بررسی بگیریم.  

آنانی را که به این پرسش با گزینۀ  « نی » پاسخ میدهند  ، میتوان به دو دسته تقسیم نمود :

دستۀ نخست :  شامل کسانی میشود که بدون آنکه قصد استفادۀ ابزاری ازدین و مذهب راداشته باشند میگویند :  نی !طالبان مسلمان نیستند زیرا أعمالشان مطابق آیات قرآن و سنت پیغمبر نبوده و در ضدیت با آن قراردارد. اینان اشخاص ساده دل و خوش باورو خیر خواه وخیر اندیش و در بسیار حالات باسواد های کم دانش و ساده لوح ویا روستا ئیان کم سواد و بیسواد و تعلیم ندیده  یی اند که اکثریت جامعه راتشکیل داده و باورهای دینی را به گونه یی سنتی از پدران و مادران خویش به إرث برده اند وهمینکه شنیده اند که گویا دین اسلام دین صلح و صفا و أخوت ومحبت ومهربانی وانسان دوستی وغیره وغیره است ، به همین قدر إکتفاء وبسنده کرده و بدون اینکه پیرامون  صحت  وسُقم این إدعا های میان تهی تحقیق و تتبع نمایند خویشتن را به گونه یی باورمندانه و آرمانی و صادقانه متعلق به این دیانت میدانند و همه دارو ندار مادی ومعنوی خویش را در پیوندی عمیق با آن معنی مینمایند  و این جنایات و وحشی گریها را قاطعانه تقبیح ونکوهش نموده عاملان آنرا که همان طالبان و گروهها ی همفکر و هم مانند آنان باشند ،نه تنها جنایتکار بلکه نامسلمان و وحشی و” دشمن خدا و رسول ” می پندارند.

دستۀ دوم : این دسته شامل گروههای معینی میشود که به نحوی در صدد استفادۀ ابزاری از أعمال جنایت بار طالبان ویا از باورها و آموزه های اسلامی هستند وعبارتند از:

الف – آنانی که حل قضایای افغانستان را در مبارزه علیه شوونیزم ملیت پشتون دانسته و خواهان حل قوم گرایانۀ معضلۀ ملی درکشورهستند وهمۀ امور و مناسبات اجتماعی را به همین معیار می سنجند . اینان میگویند که ، طالبان ، مسلمان نی بلکه پشتون هستند و همین پشتون بودن باعث شده است که ایشان دست به جنایت علیه بقیه ملیتها بزنند، و می افزایند که ، طالبان یک گروه مسلح قومیست که هدف اصلی آن حمله به منافع مردم غیر پشتون بوده واز حمایت های بی دریغ تیم حاکم به رهبری کرزی برخوردار است و با سازمان های استخباراتی کشورهای منطقه و جهان ارتباط مستقیم دارد… ایشان طالبان را مزدوران پاکستان دانسته  نقش مداخله گرانۀ آنرا در این زمینه هرچه بیشتر برجسته مینمایند، مگر ازمداخلات مستقیم و غیرمستقیم رژیم آخوندی ایران ، به پاس پیوند های اتنیکی وزبانی با ایرنیان ، چشم فروبسته و توجه چندانی به آن مبذول نمیدارند.

ب – شیعیان در مجموع و شیعیان دوازده امامی یا إثنا عشری و بخش رادیکال آن  به طور أخص که بنابر خصومت تاریخی و آشتی ناپذیرشان با أهل سنت و جماعت پیرامون موضوع خلافت و أمامت، از این وحشی گریهای طالبان استفادۀ ابزاری نموده نظام فکری تسنن را در تمامیت آن تقبیح و نکوهش مینمایند. ونه تنها طالبان بلکه تمام سنی هارا کافر بالله ، مرتد ، عُمَری ، بَکری ، عثمانی ، حرام زاده و فرزندان عائشه وبه قول آنان « فاحشه » و « فاجرة » قلمداد مینمایند.

در اینجا قابل یاد آوری میدانم که دو جریان فکری  تشیع  و تسنن در اسلام  متآسفانه ویا هم خوشبختانه زخم ناسورو التیام ناپذیریست که با گذشت هر روز ژرفتر ، گسترده تر و علاج ناپذیرتر میشود . چنانکه همین اکنون هردو جناح با استفاده از امکانات رسانه یی سراسری و شبکه های ماهواره یی جهانی که ملیونها دالر هزینه نیز در پی دارد ، با به کارگیری شدیدترین وزشت ترین الفاظ و تعبیرات ، پرده از روی رازهای نهانی همدیگر برمیدارند و به صورت کل  در رسواسازی و افشای کاستی ها و تناقضات دین اسلام ؛ چهارنعل میتازند وازیکدیگر پیشی و سبقت میجویند ، که از آن جمله میتوان از شبکه های  أهل بیت – و صال فارسی – وصال حق و کلمۀ فارسی  نام برد. و اینکه گرداننده گان این شبکه ها و شبکه های مماثل آن به چه خزعبلات و چرند پراگنی ها وفحاشی ها یی مشغول بوده و وقت خود و دیگران راضایع مینمایند ؛ شرحش در این محدوده نگنجیده و ایجاب مینماید تا در جای دیگری آنرا به گونه یی گسترده تر موردبررسی قرار دهیم .    

ج – تاجران نوپا ، مدیران و گرداننده گان « أن . جی . او. » ها ، روشنفکران و تکنوکراتهای لیبرال و نیئولیبرال و مدرنست و پُست مدرنست  و دولت مردانی که در مناصب بالاتر از مدیریتهای عمومی و پایینتر از معینیت ها ی وزارتخانه ها قرار دارند و به یمن موجودیت ناتو و پرداختهای سخاوتمندانۀ آن  به نان ونوایی رسیده اند  و کابوس به قدرت رسیدن دوبارۀ طالبان خاطرشان را مکدر ساخته و خواب را از چشمانشان ربوده است . اینان به خاطر حفظ و تداوم بهره کشی و چپاول و فساد پیشه گی ها  و کلاه برداریهای خود ،  خویشتن را مسلمانان حقیقی  و  طالبان را نامسلمان ،  ترورست ، ضد دموکراسی ، خائنین ملی ،  مزدوران پاکستان و ایران  و غیره و غیره مینامند و جنایتهای آنان را به عنوان جنایات ضد اسلامی و ضد انسانیتقبیح مینمایند.

د – إسلامستها ی ” مدرن و متجدد ”  که بیشتر اندیشه های خویش را از سفسطه بافی های مولانا جلال الدین بلخی واقبال لاهوری و علی شریعتی و مصطفی مطهری و عبدالکریم سروش ودیگران به عاریت گرفته و فکر میکنند که گویا ایشان  اسلام ناب محمدی را تازه کشف نموده اند و ” اسم أعظم ” را که همان پاسورد و یا رمزورود به قلمرو رازهای سربه مهراسلام باشد ، پیدا کرده اند و در آیات قرآن معانی و مفاهیمی را یافته اند که دیگران از آن بی خبراند . این فیلسوفان چرند پرداز بیهوده و مأیوسانه تلاش به خرج میدهند تا دین اسلام را که به یمن پیشرفتهای چشمگیر علم و دانش وبلند رفتن سطح آگاهی و بیداری نسل کنونی ، در سراشیب و پرتگاه إضمحلال و إنحطاط قرار گرفته است ، دوباره زنده ساخته و با عبا و قبای تازه و درلفافه هایی چون عقلانیت ، انسان محوری ، کرامت انسانی ، دموکراسی ، حقوق بشرو حتی سکولاریسم و غیره وغیره به خورد مرد بدهند .

اینان طالبان را دشمنان اسلام و أعمال آنان را مغایر تعالیم و آموزه های این دین دانسته إدعا دارند که طالبان و همفکران ایشان عمداً و قصداً در صدد بدنام سازی اسلام برآمده اند، و با تکیه بر این باورمندی، جنایات  طالبان را به مثابۀ جنایات ضد اسلامی و ضد بشری تقبیح میکنند .

آنانی را که به این پرسش با گزینۀ  « آری » پاسخ میدهند  ، نیزمیتوان به دو دسته تقسیم نمود :

دستۀ نخست : آنانی که بدون در نظر داشت استفادۀ ابزاری از دین اسلام و باورهای آن ، طالبان را مسلمانان واقعی و فرزندان راستین اسلام و پیروان فدا کار و جان بر کف رهبر محبوب شان محمد بن عبدالله قریشی  می پندارند. این دسته نیز به نوبۀ خویش به دو گروه رادیکال متضاد و متخاصم با همدیگر تقسیم میشود که عبارتند از:

الف – افراد طالبان ، رهبران عقیدتی آنان و سازمانها و گروههای علنی و مخفی همفکر و همعقیدۀ آنان در منطقه و جهان ، اینان در هالۀ غلیظ و ضخیمی از خود بیگانه گی مطلق قرار داشته و به تأسی از آموزه های صریح و روشن قرآن و سنت پیامبر اسلام تمام هست و بود خود را مدیون دین اسلام میدانند و آنانی را که به گفتۀ ایشان به دین مبین اسلام مشرف نشده اند منفور و منحوس پنداشته واز ته دل با آنان دشمنی میورزند و کوچکترین صدای اعتراض مخالفین خویش را با لعنت ونفرین و توهین و تکفیرو درنهایت با گلوله وشمشیرو انفجار وانتحار پاسخ میدهند ، اینان طبعا أعمال خشونت بار وتروریستی خود و هم طرازان خود را که درآیات  قرآن ” جهاد فی سبیل الله ” نامیده شده است ،نه تنها به گونه یی علنی و آشکار مورد تأیید وپشتیبانی قرارمیدهند بلکه به آن میبالند و مباهات مینمایند و انجام دهنده گان آنرا مورد نوازش وتفقد نیز قرار میدهند . ب – سازمانها و شخصیتهای سیاسی آزادیخواه ، برابری طلب و رادیکالی که با درفش سوسیالیسم کارگری پا به میدان نهاده و درراستای منافع طبقۀ کارگر و سائر زحمتکشان وتهیدستان جوامعشان کارو پیکار مینمایند و با صراحت وآشکارا اعلان میدارندکه حاضر به باج دهی به ناسیونالیسم و مذهب نبوده دین و مذهب را امر شخصی و عقیدتی آدمها میدانند و خواها ن جداساخت دین از سیاست و عدم مداخلۀ آن درزنده گی شخصی دیگران میباشند. و به تأسی ازیک چنین رویکردی، و بابه کار گیری آزادی مطلق بیان ، جنایات واعمال دهشت افگنانۀ طالبان را بدون هیچگونه ملاحظه کاری و عوامفریبی  بورژوا مئابانه و فرصت طلبانه و پوپولیستی، به حیث یک عمل زشت و شنیع اسلامی و ضد بشری و تروریستی که ریشه در آیات قرآن و عمل کرد های ننگین محمد بن عبدالله که به زورشمشیر و به کارگیری نیرنگها و ترفند های خاص خودش، خویشتن را به حیث رهبرو پیشوا وگویا پیام آور” خدا ” بالای توده های نا آگاه و خرافاتی وخشن و خشونت پذیرورهبر پرست جزیرة العرب قبولانده بود، بیرحمانه نکوهش و تقبیخ مینمایند.

دستۀ دوم : این دسته شامل سران دولت دست نشاندۀ افغانستان میشود که با استفادۀ ابزاری از باورها و آموزه های اسلامی ، خود و طالبان را مشمول أخوت اسلامی دانسته  آنان را مسلمان و حتی برادر خود خطاب مینمایند و با انتقاد ها و تقبح های میان تهی از اعمال تروریستی و خشونت بار آنان ، از ایشان میخواهند که سلاحهای خود را کنار گذارده به پروسۀ صلح و آشتی بپیوندند ، واین درحالیست که طالبان هربار همچو پیشنهاداتی را با صراحت تمام  رد نموده وبا پوز خندی زهرآگین پاسخ داده اند. این دسته شامل نهاد ها و محافل به اصطلاح جامعۀ مدنی و دم و دستگاههای دولتهای سرمایه داری غربی و منطقوی  که اختیارات عام وتام افعانستان را در دست داشته و بر گردۀ مردم رنجدیدۀ این سرزمین سوارشده اند نیز میشود.

آنانی که پرسش مورد نظرمان را با «  سکوتی آمیخته با آری » پاسخ میدهند  شامل اسلامستهای سنتی و محافظه کارو آیدئولوگهای مشهور و سرشناس اسلام از قبیل  رؤسای دارالإفتاهای رسمی و شوراهای سراسری به اصطلاح علمای کشورهای عربستان سعودی و مصر وقطرو افغانستان و پاکستان و امثالهم  میشوند ، و همانگونه که از إظهارات و إعلامیه های شخصی و رسمی آنان بر می آید، ایشان پدیده هایی چون  جنایت و انتحار و قتل و خون ریزی و غیره را بدون اینکه  پای طالبان و القاعده ویا حزب اسلامی و گروه حقانی و سائر سازمانهای مخفی و علنی تبه کاروترریست اسلامی را در آن دخیل سازند ، تقبیح و نکوهش مینمایند، و درمورد اینکه آیا طالبان مسلمان اند یانه سکوت احتیار نموده و به گونه یی ضمنی ، دبلماتیک و غیرمستقیم  برادران طالب خویش را تأیید وبر مسلمان بودن آنان صحه میگذارند، لذا میتوان گفت که ایشان پرسش مانرا با سکوتی آمیخته با آری پاسخ میدهند.     

از همه جالبتر وتبسم برانگیزتر، پاسخ کسانیست که این پرسش را به گونه یی دو پهلو و با هردو گزینه یعنی گاه با «  نی » و گاهی هم با «  آری  »  پاسخ میدهند، این آقایان واین به اصطلاح گلها ی سر سبد جامعه واین ” روشنفکران ارجمند ” همان ”  رهبران  ” سازمانها و شخصیتها ی منفرد سیاسی وچپ گرایانی اند که خود رابا کمال افتخار ومباهات  ملی ، مترقی ، انقلابی ، دیموکرات ، میهن پرست  وحتی سوسیالیست و کمونیست و مارکسیست و لنینیست و مائویست  مینامند  و با موضع گیریهای عقب گرایانه وغیراصولی و تنگ نظرانۀ خویش به اثبات رسانیده اندکه  همه  درواقع جناح چپ بورژوازیِ به زعم آنان ” ملی و مترقی ” را تشکیل داده و عملاً درخدمت منافع آزمندانۀ  سرمایه داران تازه به دوران رسیده و جهادی های مسلمان و جنایت پیشه قراردارند و همین رویکرد است که آنان رابه ناسیونالیستها و پو پولیستهای دلقک صفت مبدل وعملاً درمسیر همسویی با مرتجعین و عقبگرایان قرارداده و با عث شده است تا ایشان در برابر جنایات نابخشودنی طالبان موضعی دوپهلو ، عوامفریبانه و محیلانه اتخاذنمایند و این جنایات حول ناک اسلامی طالبان و القاعده را در ملأ عام ودرنشرات ودر اعلامیه های رسمی خویش  به عنوان اعمال ضد اسلامی و ضد انسانی تقبیح نموده و چنان وانمود سازند که گویا همچو اعمالی ریشه در آموزه های قرآنی و سنت نبوی نداشته ودر مطابقت با آن قرار ندارد ، و اما در مجالس خصوصی با ” رفقای “! خویش ، از آن به عنوان  جنایات اسلامی یاد نموده بین خود نِق نِق  و قُت قُت نمایند.  هرچند این موضوع ایجابگر بحث وبررسی جداگانانه یی است مگربایست به گونه یی فشرده و گذرا یاد آورشد که  یا این بیچاره ها به حدی کم دانش وکودن اند که تا هنوز نتوانسته اند در مافی ضمیر خویش به قناعت رسیده و با دین باوری و خرافه پسندی وحماقت یکسره وداع گویند ، چنانکه همین اکنون شاید بدانند وشاید هم ندانند که واژۀ های « شهید »  و « مرحوم »  و«متوفی » و « خدا بیامرز» درفرهنگ خرافاتی اسلامی چه معانی یی را افاده میکند ، با افتخار تمام آنرا با نام رفقای جان باختۀ خویش پیوند داده و خوش هستند که رفقایشان ”  شهید ! ” شده ودر” فروس برین ” وبه نزد ” خداوند یکتا ” مسکن گزین اند. یا اینکه در بهترین حالت  در اثر درک سطحی ونادرستی که از مارکسیسم – لنینیسیم و ماتریالیسم دیالکتیک دارند ، دین و مذهب را فرهنگ مردم پنداشته به آن ارج و احترامی ” صادقانه ”  ویا ” کاذبانه و عوامفریبانه ” قائل و از نقد رادیکال و صریح آن طَفره میرروند. که با این کار خویش جز ریختن آب به آسیاب ارتجاع و عقب گرایی و تحجر فکری و تداوم وگسترش وتولید و باز تولید باورهای خرافاتی ودین خویی در جامعه ، حاصل و ثمری به دست نخواهند آورد ، که این در ذات خود جفا و ستمیست نا بخشودنی در حق همان توده هایی که این آقایان گویا به خاطر احترام به آنان بادین ومذهب وطالب و مجاهد و آخوند و امام وواعظ و روضه خوان و زنده جانهای دیگری ازاین قبیل کنار آمده و هم آوا میشوند. واین خود سخت تآسف بار ورقت انگیز است و به حال این ”  فرهیخته گان و نخبه گان  ” باید گریست.  

در این میان هستند کسانی که  با درنظرداشت منافع و مصلحتهای شخصی و گروهی خویش این جنایات تکان دهنده و اعمال ضد بشری طالبان مسلمان  را عمداً نادیده انگاشته و رندانه و بی شرمانه وبزدلانه از پهلوی آن عبور مینمایند و پرسش مورد نظر مانرا با سکوتی مرگبار بدرقه میکنند.

دراینجا پرسشهای دیگری مطرح میگردد  و آن  اینکه : چرا طالبان جنایت می آفرینند ؟   و این جنایات و حملات انتحاری خویش را چگونه توجیه مینمایند؟  و منبع الهام آنان در کجا نهفته است؟

هرچند میتوان این پرسشها را در همینجا و به گونه یی فشرده نیز پاسخ داد مگر به منظور روشن شدن هرچه بیشتر موضوع ، لازم میدانم تا آنرا در بخش دوم این مقال و با تفصیلی بیشتر مورد بررسی قرار دهم.

إدامه دارد...


عزیز یاسین