نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

یاد یاران یاد باد ! دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷

یاد یاران یاد باد !

 دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷

ما سوگوار این  همه  یارانیم  تا  زنده ایم !

 

امیرجواهری لنگرودی

 تابستان۱۳۹۲

« من این روزگاران اسارت بزرگ را ، نه

در نوحه سرایی بر ویرانه و طلب مصرانه

یاری از آسمان ها ، بَل در گِرد آوری و

آمار برداری دارایی های برهم انباشته مان

صَرف کرده ام ، دارایی هایی که هیچ دشمنِ

پیروز نمی تواند از ما بُرباید : یادَ مانها »

 

                                        ( رومن رولان )            آنچه بر نسل ما گذشت ، باید نوشت  : حق با “نلسون ماندلا” است، ما کینه ای به کسی نداریم، چون اهداف والایی داریم، که اگر کینه بورزیم ، بازهم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود. ما از کینه گذ شته ایم، ما داد می خواهیم، داد.

در تابستان خونین آن سال ، صدای گامها که آمد . چه عجولانه ولی شتابزده وناهماهنگ به مانند هجوم و شبیخون های نگاشته شده در تاریخ ، حمله مغول و تاتار با تکیه بر سرنیزه های چکمه پوشان و حکم حرامی در دست ، نه مسلسل رو به سوی سینه ها بلکه چوبه های دار به پا کردند تا صدای گلوله ای برنخیزد و بی واهمه از « عذاب اخروی » به کشتاری بس صعب وهولناک گردن گزارند! چرا که امامشان ( خمینی) بعنوان آمر، با فتوای برگشت ناپذیر خود،هر گونه تردید و زمان سوزی درکشتار شصت و هفتی ها و به طناب کشیدن آنان را به عاملین کشتار ممنوع اعلام داشته بود!

زندان ، درحکومتهای دیکتاتوری ، به تنهائی وسیله نیست بلکه به مثابه نمادی الزامی برای حفظ وبقای آن نظام هاست تا با دستگیری هر مخالف حکومتی ، همچنان دیکتاتور ها را بر سر پا نگهدارند!

 زندان ، شمشیرازنیام برکشیده ای برفرازسرمردم ، دربرابرتمامی چون وچراهاست که هرَدم از جانب زندانبانان و حافظان حکومتیان شلاق کَش می شود.

سرکَردگان زندان ، تلاش می ورزند تامانع هرگونه رابطه زندانی بابیرون گردند . زیرا زندان و زندانی هرچه خاموش ترباشند ، خواب زندان بان آرام ترمی گردد . ولی آیاهیچ قدرتی قادر است ، علیرغم دیوارهای بلند سیمانی ، بتون وآرمه های به سیم خاردار مجهزگشته ، بندها ، قل وزنجیرها ، ِاعمال شکنجه ها ، درب وپنجره های مُهرو مُوم شده و پاک شدن هر نوع خبری به بیرون از زندانها ، مانع عبورهرفریاد رسا ، خاطره آن همه جان های به خون خفته عاشق و بیقرار به دنیای آزاد گردند؟

با کلامی قدرتمند می توان و باید گفت : نَهْ!

تا به امروز زندان بانان نتوانسته اند ؛ رنج واندوه ، امید و مقاومتِ زندانی و نَهْ گُفتن آنان در برابر شکنجه و خشونت بیرحمانه شکنجه گران را درتاریکی سلولها و بندها به بند کشند . آری انسان زندانی را می توان با محاکمه و بی محاکمه ، با حکم و بی حکم به بند کشید اما آرمانهای انسانی را تا به حال هیچ دیکتاتوری نتوانسته به بند کشد. هرچند که طی هرفرصتی ، شیهه سر می دادند : «ما نمی گذاریم کسی قهرمان شود » بازجوها ، شکنجه گران و جلادان درون زندان ها ، چنان فضای  مختنقی برای زندانیان بوجود آورده بودند که سایه آنان نیز ، تصور شکنجه و بازخواست را به ذهن زندانی متبادر می کرد۰

این حد وحشت زندان بانان از زندانی با اینکه در زندان او اسیرند ۰ نشان از سبعیت سیستمی می گیرد که می خواهد همه آثار بُودن و زندگی را از زندانی سلب کند و حتی رویای بُودن را نیز در او بخُشکاند ۰ با اینهمه صدای رسای زندانیان دربند، ازپس سالها زندان ، شکنجه ، اعدام وسربردارشدن به بیرون از زندان ها راه یافت وفرزندان رها شده ازبندها با شرح خاطرات خود ، بعنوان شاهدان زنده درکنار داغ همسران و غم نداشتن مادران و پدران برای کودکان دیروز و نونهالان و نوجوانان امروز ، مادران و پدران ، خواهران و برادران هزاران هزار اعدامی زندان ها، امروزبیش ازپیش هر یک از آنان بعنوان شاهدان زنده سند داد خواست ” جنایت علیه بشریت ” بشمار می روند.

 امروز و در بیست و پنجمین سالگرد آن تابستان خونین ، باید و می توان زندان و اوج جنایات آن را در برابر افکار عمومی بشریت آزاد اندیش و سازمان ها و احزاب مترقی جهان ،تاکید می کنم ؛ بشریت آزاد اندیش  نه مجامع حقوق بشری و سازمان ملل که بند باز سیاست بازی های جانبدارانه اند، و درتمامی آن سال های سیاه خون و جنون در برابر ابعاد این جنایات و تا به امروز مُهرسکوت بر لبان خود دوخته اند ، برملا کرد۰

امروز و درسالگرد کشتار خونین دو تابستان ۶۰ و ۶۷ باید و می توان با جمع آوری اسناد و مدارک لازم و ضروری زمینه روشنگری و دادخواهی عادلانه را برای محاکمه دو فردای دیگر سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی ایران که تنها به پشتوانه مبارزات مردم و فرزندان شجاع آنان میسر می گردد را فراهم آورد.

برای هرهمسر و فرزند ،مادر و پدر،خواهر و برادر، وابستگان اعدامی ، دوستان و رفقا و هر شهروند انسان دوستی ، دنیای زندانی و خود زندان نیز پر رمزو راز می نماید . زندگی هر زندانی و سرنوشت جانبخش آدم دربند ، این شوق را در دیگران و خود برمی انگیزد تا از راز و رمز سربه مُهر، کنه ، رمز و رموز دوره زندان وگذران پُرتعب  زندانی سر در آورد و از زندگی یکایک زندانیان پرده بردارند و آنرا باز بشناسانند. تنها از همین روست که خاطرات  نویسی از زندان ها ، نظر مشتاقان به دانستن را بخود جلب می نماید.

باید برای همگان اسرار زندان و همه هُول و وَلع آن مشخص گردد . برای من معادل ها ی نگاشته شده در بیشمار خاطرات و مقالات مربوط به زندان ، که تا به امروز خوانده ام ، ردهای اعمال شده زندانبانان در حق زندانیان زن و مرد نت برداری شده  ومن برای ثبت آنان دراین نوشته جا می دهم  – باشد که توسط دوستان خواننده وبویژه زندانیان سیاسی رژیم داغ و درفش جمهوری اسلامی تکمیل تر گردد-  ؛ بیش از هرچیزشنکجه گر دنبال اسم واقعی، قرارها ، خانه های تیمی  از فرد دستگیر شده اند. در این میان  تعقیب و مراقبت ها ، دستگیری وبازداشت ، بخشا احضارها، بعد ترچشم بند ، بازجُویی . بازپرسی ، وکیل و دادگاه فرمایشی ، حبس ، شکنجه ، شلاق ، کابل زنی ، اجراء حدشرعی ، جیره روزانه شلاق (تعزیر اسلامی) ، زخم و باند پیچی ، انواع  زورمداری زندانبانان از تابوت و قیامت و شکنجه های حاج داوود رحمانی درزندان قزل حصار ، سگ دانی ( شکنجهِ ابداعی در زندانِ گوهردشت)،خوک دونی ها ،گاو دونی ها، دست بندقپانی ،آویزان کردن های متمادی و بیخواب نگاه داشتن های طولانی ، زنده بگورکردن در قزل حصار ، کشتن باگاز در گوهر دشت ، مجازات با سیگار ، ریختن آب سرد ، آپُولو ، کُنده کشی ، پاهای آماسیده گرفته تا اعدام های مصنوعی با تیراندازی هوایی ، شمارش تک تیرهای خلاص شلیک شده به فرق زندانی  ، تیرباران زن حامله و نوزاد بدنیا نیآمده ، اقلیت های مذهبی ، بهائی ، اتهام جاسوسی و مزدوری ، بند قیامت و مُقاومت ، خُودکشی ها، کابل برق ، خُود زَنی ها ، به مرز جنون و دیوانگی کشاندن زندانی ، اعتصاب ، زندانیان ملی کِش ، زندانیان تواب ، زندانیان نادم ، زندانیان سرموضعی ، بریده ، مقاوم ، دروغ و لو دادن ها ، پیچ توبه ، توبه تاکتیکی ، ندامت ، سر مُوضع بودن ، انزجار نامه دادن ، گزارش نویسی و گزارش دهی ، آنتن زندانبان شدن، مصاحبه کردن و مصاحبه های تلویزیونی ، اعتراف گیری های رذیلانه  ، ملاقات و ملاقات پانتومیمی ، میله های آهنی ، روزنامه خوانی ، جاسازی کتاب ، کارفکری و مطالعه گروهی ، سرود و آوازخوانی ، تلویزیون و ندامتهای مداربسته ، رادیو ، بلندگوی زندان و پخش قرآن ، نماز جماعت نخواندن زندانی، اذان و مرثیه ، نوحه خوانی آهنگران ، سلول های انفرادی ، بند عمومی ، بند۲۰۹ اوین ، بخش تنبیهی ، بند مغضوبین ، زندانی مسئله دار ، بند فرعی گوهردشت (که درساختمان اصلی و درمدخل ورودی بندهای بزرگ) زیر هشت ، نماز اجباری ، سقف سلول و فلش قبله نماز ، نمازخانه (بهداری بند) ، بی خوابی ، فشارهای روانی، فوتبال ، آویزان کردن ، هواخوری و ورزش دسته جمعی و انفرادی ، اطاق های ویژه ی تعزیر ( شکنجه ) شده گان ، خورد و خوراک ، تهیه لیست غذا ، سفره غدا ، تقسیم غذا ، چای و تقسیم قند ، سیگار و خرید از فروشگاه زندان ، بند زنان و مادران و کودکان زندانی ، عادت ماهانه ، نواربهداشتی ، لباس زیر زنانه ، بند لباس و مقررات خشک کردن لباسها ، بازجو و سربازجو ، تجاوزبه دختران در شب قبل از اعدام ، بردن جعبه های شیرینی بر سر درب خانه دختر اعدامی ، حلق آویزکردن ها ، رگ زنی ، جویدن رگ ، سیانور ، تیرباران های عمومی پشت بند ۴ و روی تپه های اوین ، توالت ، صف ده دقیقه ای دشتشوئی ، نوبتی بودن لگن دستشویی ، خمیر دندان ، حمام ، حوله ، میوه ، سوزن و جا سازی آن لای درز چادر و لباسها ، قیچی ، گلدوزی ، کاغذ ، خودکار ، مغز مداد ، سلول انفرادی ، خواب کنسروی شبانه ، واجبی گذاردن های درون اطاق ، دوش گرفتن صفی، زندگی کمونی ،هتل اموات، دادگاه عدل اسلامی و سرانجام طناب دار ، حلق آویزشدن ، اعدام در زندانهای کمیته مشترک یا بند۳۰۰۰ ، اوین ، قزل حصار ، گوهردشت (کرج) ، عادل آباد (شیراز) ، وکیل آباد (مشهد) ، زندان کمیته اصفهان در خیابان کمال آباد ، باغ کاشفی اصفهان یکی از مخوف ترین شکنجه گاههای  کشور ، زندان مالک اشتر (لاهیجان) برسرداب آرامگاه کاشف چای (مرحوم کاشف السلطنه) ، اعدام کنار دریای چمخاله ، رشت ، زندان مخوف چالوس ، دفن های شبانه در گورستان ها، گورستان خاوران و خاوران های پل دختر (لرستان) ، زندان آمل و محمودآباد ، دزفول ، تبریز ، زنجان ، همدان ، اهواز ، زاهدان ، دیزل آباد کرمانشاه ، بازداشتگاهها و زندان سیمرم – شهرضا – زرین شهر – شهر کرد و زندانی به وسعت ایرانهمه و همه شاخص های نام برده شدن در زندان های پُرشمار ایران اسلامی است .

زندان های رژیم  با گردن کشی جانیانی همچون : روح الله خمینی- احمد خمینی، دومین پسر خمینی – محمد خامنه ای ، رئیس جمهور وقت و جانشین خمینی – اکبرهاشمی رفسنجانی ، رئیس مجلس شورای اسلامی و جانشین فرمانده کل قوا در زمان کشتار – عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی و رئیس دیوان عالی کشور- میرحسین موسوی ، نخست وزیر وقت و نامزد انتخابات ریاست جمهوری – محمد خاتمی، وزیر ارشاد و رئیس موسسه ی کیهان – محمد موسوی خوئینی ها، دادستان کل کشور- محمدی گیلانی، حاکم شرع و انقلاب زندان های کشور – محمد مهدی ری شهری، وزیراطلاعات وقت- صادق خلخالی ،حاکم شرع – هادی غفاری، شکنجه گر اوین- اسدالله لاجوردی ، دادستان وبازجو وجلاد اوین- حسینعلی (جعفر) نیری، حاکم شرع هیات سه نفره ی مرگ و عضو کنونی قوه ی قضاییه – محمد مغیثه ای (ناصریان)، مدیر داخلی زندان گوهر دشت و اکنون یکی از مقامات عالیرتبه قضایی – مرتضی اشراقی ، دادستان تهران وعضو هیات مرگ – حجت الاسلام علی مبشری،  عضو هیات مرگ و قاضی شرع زندان اوین- حاج داوو رحمانی، شکنجه گر- محمد اسماعیل شوشتری ، رئیس سازمان زندان ها و رئیس دادگستری دولت خاتمی درهر دو دوره – سید حسین مرتضوی ، رئیس زندان اوین در کمیسیون مرگ حضورداشت- سید حسین حسین زاده ، معاون مدیر داخلی زندان اوین و درانتخاب و فراخواندن زندانیان به نزد کمیسیون مرگ تهران نقش داشت – مجتبی حلوایی عسکر، مسئول انتظامی امنیتی زندان اوین –  بهرام گشتاپو، شکنجه گر – داوود لشکری ، رئیس انتظامی امنیتی و بازجوی زندان گوهر دشت – ابراهیم یونسی ، معاون دادستان تهران- مصطفی پور محمدی معاون ، وزیر اطلاعات و به عنوان  نماینده این وزارت  در کمیسیون هیات مرگ در اوین –  سرامی ،مسئول زندان خوزستان –  قرائتی ، مسئول زندان دزفول – عبدالهی، رئیس زندان رشت و عضو کمیسیون مرگ رشت بود-  ملکی ، رئیس زندان همدان و بازجوی اول قبل از کمیسیون مرگ همدان بود- حجت الاسلام اسلامی، دادستان دادگاه انقلاب  در زندان عادل آباد شیراز بود – حجت الاسلام مصیبی ، قاضی دادگاه ویژه روحانیت شیراز و در کمیسیون مرگ در زندان عادل آباد شرکت می کرد و صد ها نقابدار بی نام ونشان دیگر ، شکنجه می کردند و فرمان می رانند تا حاکمیت اسلام ناب محمدی وکیان اسلام و خیمه عمود نظام برسر خودکامگان حکومتی فرو نریزد .

    در زمینه کشتار تابستان ۶۷ تا به امروز اقوال گوناگونی در سری خاطرات زندانیان سیاسی و شاهدان عینی این جنایات آمده است . ذکر منبع تحقیقی یرواند آبراهامیان نیز قابل توجه می باشد ۰ در کتاب آمده است «: درست پیش از اعدام ها که از زمان دقیق آن نا آگاه هستیم ، خمینی در نهان فرمانی بی نظیر در نوع خود که برخی آن را نوعی فتوا می دانند ، برای تشکیل یک هیات ویژه با دستور اعدام مجاهدین به عنوان محارب و چپ گرایان به نام مرتد صادر می کند۰ هیات تهران ، که از شانزده نفر تشکیل می شد ، شامل نمایندگانی از سوی شخص امام ، رییس جمهوری ، دادستانی کل ، دادگاه انقلاب ، وزارتخانه های دادگستری ، اطلاعات و مدیریت زندان اوین و گوهر دشت بودند۰ سرپرستی هیات بر عهده … مرتضی اشراقی – دادستان تهران- گذارده شده بود که دو دستیار ویژه داشت ، حجت الاسلام نیری و حجت الاسلام مبشری در پنج ماه بعدی این هیات توسط بالگرد ( هلی کوپتر) ازاوین به گوهردشت دررفت وآمد بود۰ نام این هیات را« هیات مرگ » گذارده بودند ۰ تشکلی مشابه در شهرستان ها هم ایجاد شده بود » از کتاب ( اعترافات  شکنجه شده گان زندان ها و ابراز ندامت های علنی در ایران نوین ، یرواند آبراهامیان ، مترجم : رضا شریفها ، نشر باران ، صفحات ۳۲۹ و ۳۲۸ )

امروز بعد از گدشت سی و دوسال از تابستان۶۰ ۱۳ و بیست و پنج سال ازتا بستان سال ۱۳۶۷ به اینسو با همه خاطره های به جا مانده از زندان های سراسر کشور ، هنوز بیشترین حقایق تلخ از فجایع کشتار بزرگ درون زندانها ، برای افکار عمومی جامعه بشری پنهان مانده است ۰ برپایه شواهد و دلایل زنده و به جا مانده از عمق جنایات دو کشتار تابستان ۶۰ و ۶۷ می توان و باید همه این صحنه آرایی ها ازشعبه های بازجوئی و شبه دادگاهها ، تا تجمعات اجباری حسینیه ها ، سلولها وشکنجه گری ها ، برپا داشتن تیرها و چوبه های دار و همه زوایای پنهان این کشتار خونین را با تمام قدرت برای همگان به نمایش در آورد و آن را در پیشگاه جهانیان بر ملا نمود !

باید و می توان برای بازشناسی تمامی کارکرد این دستگاه عریض و الطویل ایدئولوژیک اسلامی ، صد ها جلد کتاب نوشت و هزاران مطلب تهیه کرد. نمایشگاههای خود افشاگر برپا ساخت ۰ پرسوناژ های سینمایی تهیه نمود و فیلم های بیشمار سینمایی ساخت ، دقیقا به مثابه کاری که پس از سقوط هیتلر و فاشیست ها برای برملا کردن جنایات آنان توسط سینما گران متعهد آلمانی و جهانی فراهم آمد۰

باید برای نسل ما و بعد ما روشن گردد که در طول بیش ازسه دهه حاکمیت سیاه سران رژیم اسلامی از فردای قیام بهمن به اینسو ، چگونه بیش از ۱۰۰ ها هزار تن انسان عاشق زندگی سر بردار شدند؟ چه جانهای دوست داشتنی به پای چوبه های دار رفتند؟ و چه سینه های مالامال از عشق و سرور ، عاطفه و مهر ، آرمان خواهی و مهرورزی به کسان و مردم خویش و طبقات محروم جامعه ، در سینه کش دیوار با گلوله های ناکسان و جانیان زر و زور ، در خون خویش به درون تلی از خاک آرمیدند ؟ نام شان چیست و در کجا ها دفن گردیدند و چه انبوه بیشمار آن جانها که تا به امروز حتی برای اعضاء خانواده شان بی رد و نشان باقی مانده اند؟

باید نشان داد و نتیجه گرفت؛مبارزه این همه انسان های شریف ، بیهوده نبوده و نیست بلکه منطق بقاء وادامه زندگی است که باید با نام یکایک آنان ثبت گردد.

باید و می توان ازدهها و صد ها زندانی رها شده از زندانهای رژیم اسلامی ، بعنوان شاهدان عینی این همه سر جنایت، برای موجودیت بخشیدن به این همه جان های خاک شده در بیشمار خاوران های تمامیت جغرافیای ایران ، ده به ده – شهر به شهر – استان به استان و بر درب هر خانه ای کوبید و هر کوی و برزنی را جست و آن نام ها بیقرار و عاشق را فهرست نمود . تا سند تمامی نامبرداران خاک شده ، جهت محاکمه سران رژیم اسلامی ایران به جرم جنایت علیه بشریت درآزمون جنبش فراگیر توده ای ، امکان داد ستادن از این همه بیداد را در برابر افکار عمومی مردم ما و جهانیان فراهم آورد!

اپوزیسیون رادیکال و ترقیخواه ، می تواند و باید در مضمون یک جنبش عظیم توده ای ، امر دادخواهی را در مجاری یک زنجیره کارزارهای جهانی ، با باز نمودن عمق جنایات صورت گرفته  در سراسر ایران، بر همگان آشکار سازد و همه ابزارهای تبلیغی را در خدمت خود افشاءگریهای همه جانبه این سلسله کارزارها قرار دهند۰ این کار از ما بر می آید !

ازنگاه من و همه ازادیخواهان برابری طلب ، نفی اعدام ، نابودی زندان و فروریختن آن برسر زندانبانان چه امروز و چه فردای دیگر، نداشتن زندانی درسراسری جامعه ای که ما برای ایجادیش در مبارزه هرروزه در تلاشیم ، باید به خواست مقدم ما برای جهانی دیگری که ممکن است ، به شعار اصلی و واقعی مان بدل گردد.

باری حق با انسان مقاومی همچون ” نلسون ماندلا ” است، که می گوید : « ما کینه ای به کسی نداریم، چون اهداف والایی داریم، که اگر کینه بورزیم، باز هم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود. ما از کینه گذشته ایم، ما داد می خواهیم، داد.»