نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

طالبان به امر ” خدا و رسول ” جنایت می آفرینند (2)

در پایان بخش نخست این نوشتار پرسشهایی مطرح گردید مبنی بر اینکه چرا طالبان جنایت می آفرینند ؟   و این جنایات و حملات انتحاری خویش را چگونه توجیه مینمایند؟ و منبع الهام آنان در کجا نهفته است؟ که اینک سعی خواهیم نمود تا در حد توان خویش پاسخهایی درخور و به دور از تعصبها و جانبگیریهای تنگ نظرانه برای این پرسشها جست و جو نماییم.

 

پیش از پاسخ دهی به پرسشهای یاد شده باید خاطر نشان نماییم که اکنون دیگر حتی آنانی که از سطحی ترین بصیرت سیاسی برخوردارند، یقیناً به این باور رسیده اند که این گروه نابه کار زاده و پرداختۀ پلانهای شوم و منفعت نگرانۀ استراتیجیکی یی  هستند که علی الرغم ظاهرآراسته ویکدست آن ؛ به گواهی رویداهای واشنگتن و نیویارک درسپتمبردوهزارویک وپس لرزه های تا کنونی آن ، مملو ازخلاها و تناقضات جدی ومتنوع بوده و سالها پیش ازجانب حلقات تصمیم گیرندۀ ایالات متحدۀ امریکا و شرکایش مطرح و با هزینۀ ملیونها ریال از درآمدهای باد آورده نفتی عربستان سعودی و زحمات شباروزی کارشناسان نظامی پاکستان به منصۀ اجرا گذاشته شده است . لذا این خود بیگانه گان دهشتگربه هیچ صورتی ممثل و نمایانگر خواستها و آرمانهای واقعی توده های مردم و یا آنگونه که خود مدعی اند «مدافعین استقلال کشور در برابر اشغالگران بیگانه …» بوده نمیتوانند. مگر در عین زمان باید یاد آورشد که بدون شک اکثریت مطلق افرادی که در صفوف مقدم طالبان قرار دارند متعلق به  تهی دست ترین و فقیرترین اقشار و طبقات جامعه میباشند که در نتیجۀ فقر مادی و دل شکسته گیها و ناامیدیهای متنوع و سرخورده گیها و محرومیتهای گوناگون اجتماعی و سیاسی و احساسات و خونگرمیهای میهن دوستانه و خداپرستانه و دهها عامل دیگر فریب نیرنگها و حقه بازیها و مغز شویی های مبلغین اسلام ناب محمدی را خورده و به صفوف طالبان جذب شده اند.

همانگونه که در بخش نخست این مقال یاد آور شدیم افراد طالبان، رهبران عقیدتی آنان و سازمانها و گروههای علنی و مخفی همفکر و همعقیدۀ آنان در منطقه و جهان، که در هالۀ غلیظ و ضخیمی از خود بیگانه گی مطلق قرار داشته و به تأسی از آموزه های صریح و روشن قرآن و سنت پیامبر اسلام تمام هست و بود خود را مدیون دین اسلام میدانند و آنانی را که به گفتۀ ایشان به “دین مبین اسلام مشرف نشده اند”، منفور و منحوس پنداشته و از ته دل با آنان دشمنی میورزند و کوچکترین صدای اعتراض مخالفین خویش را با لعنت و نفرین و توهین و تکفیر و در نهایت با گلوله و شمشیر و انفجار و انتحار پاسخ میدهند، اینان طبعا أعمال خشونت بار و تروریستی خود و همطرازان خود را که در آیات قرآن “جهاد فی سبیل الله” نامیده شده است، نه تنها به گونه یی علنی و آشکار مورد تأیید و پشتیبانی قرار میدهند بلکه به آن میبالند و مباهات مینمایند و انجام دهنده گان آنرا مورد نوازش و تفقد نیز قرار میدهند.

آری! طالبان این فرزندان راستین اسلام و این پیروان فدا کار و جان بر کف رهبر محبوب شان محمد بن عبدالله قریشی از آنجایی که در خود بیگانه گی مطلق و نهادینه شدۀ قرون متمادی به سر میبرند؛ این جنایات را که خود آنرا پیکار مقدس یعنی جهاد مینامند، به زعم خودشان به خاطر رضای خدا و رفتن به بهشت برین و دست یابی به حور و غلمان و جویهای شیر وعسل و شراب و انگبین در زنده گانی بعد از انتحار و کشته شدن و یا مردن، انجام میدهند و غافل از آنند که در حقیقت دست نامرئی بخشی از سرمایۀ مالی جهان (کمپنی های نفتی خلیج، تجار بزرگ و مدرنترین سازمانها و نهادهای استخباراتی نظام  سرمایه داری) آنان را ماهرانه به سان عروسکهای بی إراداه به جُنب و جوش آورده و این بیچاره ها دارند در راه تحقق بخشیدن به پلانهای شوم آنان جانهای شیرین خود و دیگران را بیرحمانه قربان مینمایند.


در زمینۀ اینکه آیا اعمال و فعالیتهای آنان در مطابقت با آموزه ها و تعالیم اسلام ناب محمدی قرار دارد یا در مغایرت با آن، نخست از زبان خود ایشان باید شنید که خویشتن را چگونه و به چه صفاتی شناسایی و تعریف مینمایند. و سپس آن تعاریف و خود ستایی ها را با محک آیات قرآن و أحادیث پیامبر اسلام سنجیده بنگریم که آیا تا چه حدی مشابهت و مطابقت را باهم میرسانند.

به یقین میتوان گفت که أغلب مسلمانان جهان که از ریشه های اصلی باورهای دینی خویش آگاهی چندانی ندارند به گونه یی نا آگاهانه و تقلیدی و همچنان بسیاری از به اصطلاح علماء و آیدئولوگها و موعظه گران اسلامی به گونه یی عوامفریبانه و شارلتان مئابانه قرآن را کتاب صلح و آشتی و دوستی و برادری و اخلاق و محبت و شرافت میپندارند و جا میزنند؛ حال اینکه درست برخلاف این باور رائج، قرآن در کلیت خویش و به خصوص آن بخشش که در مدینه و پس از مسلط شدن محمد و یارانش بر تارو پود زنده گی باشنده گان این شهر و اطراف و نواحی آن بیان و ابداع شده است، آشکارا پرخاشجو، زورگو و غیر ستیز است و می توان دهها مورد را نشان داد که باصراحت و روشنی تمام پرخاشگری و دهشت افگنی راموعظه نموده و مشروعیت میبخشد.

چنانکه گفته آمد قبل از همه باید دید که طالبان خویشتن را چگونه تعریف و توصیف مینمایند و اعمال دهشت افگنانه و انتحاری هواداران و پیروان خود را چگونه توجیه و تعبیر میکنند، برای این کار بهترین مرجع  مقالاتی است که نخبه گان و قلم به دستان طالب به رشتۀ تحریر درآورده و در سایتها و وبلاکهای انترنتی مربوط به این گروه گذاشته اند. چنانکه نویسنده یی به نام محمد داود مهاجر در سایت «إمارت اسلامی افغانستان» در بخش اول مقاله یی تحت عنوان «فدایی عاشق بی مثال» که در دو بخش به نشر سپرده شده است، با طنطنۀ خاص اسلامی خویش به توصیف و تمجید افرادی که به قول او دست به حملات استشهادی میزنند پرداخته و مینویسد:

«امروزه بحثها و سخنهای زیادی در مورد کسانی که به خود بمب بسته و یا بواسطه وسیلۀ نقلیه ایی که مملو از مواد منفجره است در میان دشمنان اسلام، پایگاه هایشان و بر قطار آنان رفته و خود را منفجر می کنند بمیان می آید، هر کس تحلیلی کرده و یا آن را کاملا رد می کند (زیرا متاثر از تبلیغات سوء دشمن شده اند) و یا هم اگر قبول دارد بصورت ساده از کنار آن می گذرد در حالیکه فدائیان از همه چیز خود می گذرند، جان، مال، اولاد و تمام چیز خود را وداع می گویند و بدون در نظر داشتن مادیات با کمال ایمان و عشق به آخرت و دلداگی به جنّات همیشه بهار، نیت خالصانه دیدار خداوند کریم را در دل دارند.» ( 1  )

آقای داود مهاجر در بخش دوم مقالۀ خویش به توصیف و تمجید مبالغه آمیز جوانانی که در نتیجۀ مغزشویی های اسلامی طالبانی حاضر به انجام دادن عملیات انتحاری میشوند إدامه داده و مینویسد:

«این قلب آنها است که مستقیماً از جانب خداوند متعال منقلب می شود و مملو از محبت آخرت و دیدار پروردگار می گردد. زیرا آنها چنان روزها را یک به یک حساب می کنند تا روز عملیاتشان فرا برسد گویا اصلاً مرگی در کار نیست. ما بندگان خدا را می بینیم که بسوی دنیا می شتابند و هرچه داشته باشند مصرف می کنند تا لحظه ای بیشتر بتوانند در دنیا زندگی کنند؛ اما این جماعت (فدائیان اسلام) بر عکس این بسوی موت و مردن در راه الله روز شماری کرده و می شتابند.»

نامبرده در نفی مغز شویی جوانان و نو جوانان مسلمان از جانب سردمداران طالبان به طرز بیشرمانه یی مینویسد:

«بعضی ها … می گویند مغزهای اینها را با تبلیغات زیاد شستشو می دهند تا برای این کار آماده گردند و … حاشا و کلا، اینها همه فقط تحلیل هایی در چارچوب دنیایی است کوچک که ما در آن زندگی می کنیم در حالکه دنیایی خیلی بزرگتر در انتظار ما است که نوجوانی فدایی آنرا زودتر از ما درک کرده و از این جهت تلاش دارد تا هرچه زودتر به آن دریای بی کران رحمت و کرم اللهی دست یابد. او به حیات ابدی چنان دلبسته که تمام خوشیهای این حیات فانی را فدای آن می کند.» ( 2 )

پس با اتکا به این گفتۀ ایشان میتوان حکم کرد که جناب داود مهاجر و سائر رهبران و پیشوایان طالبان که تاکنون تن به شهادت نداده و نمیخواهند به دیدار پروردگارشان نائل آیند و دردنیای فانی و ناز و نعمتهای “مجازی” آن به سر میبرند؛ هنوز به “حقانیت” آن “دنیای خیلی بزرگتری” که در انتظارشان است پی نبرده و آنرا درک نکرده اند و قلبهایشان منقلب و مملو از محبت آخرت نشده است. و تنها این به قول او “نوجوانان فدایی” و در حقیقت نوجوانان خون گرم و ناآگاهی که مراحل متنوع مغزشویی را در مدارس و باشگاهای دینی از سر گذرانده اند، آنرا زودتر از رهبران و پیشوایان خویش درک کرده و با راه اندازی حملات انتحاری میخواهند هرچه زودتر به “دریای بی کران رحمت و کرم اللهی” دست یابند.

نویسندۀ دیگری به نام حنظله “بدر” در همان سایت ضمن مقاله یی تحت عنوان «منافقین افغانی را بشناسید و از راه آنها بپرهیزیزید!!!» با عباراتی مملو از نارسایی های نوشتاری چنین مینگارد:

«…ای ملت مسلمان افغانستان! روی کار آوردن عده ای به نام مفکرین و علمای اسلامی، که سعی کردند تا برای استعمار رنگ شرعی دهند و اطاعت آن را توام  با عدم مقاومت در برابر آن واجب اعلان نمایند. در رأس این جنبش خاین، که ملت مسلمان افغانستان را از پشت به خنجر زدند عبدالله بن أبی نماهای چون سیاف، کشاف، مجددی، وقاد…. قرار دارند. و این جنبش خاین به دین و وطن نه تنها با دشمنان اسلام (یهود و نصارا) دست دوستی و همکاری دراز کردند بلکه بر ضد بهترین فرزندان امت اسلامی که در مقابل لشکرصلیبی امر جاهدو فی سبیل الله و دفاع از ناموس و وطن را انجام میدهند و آنرا تکلیف شرعی میدانند، با بی شرمی تمام این عبادت بزرگ را جنایت توصیف کردند و در بدل مقام و منصب و متاع دنیوی که از طرف باداران صلیب شان داده میشود، قرآن و حدیث را تحریف نمودند و جهاد بر ضد وحشی های صلیبی را وحشت و ترور اعلان نمودند.» ( 3 )

در بالا یاد آور شدیم که پیشوایان و مبلغین طالبان ازمیان فقیرترین، نا آگاه ترین و مأیوسترین أفشار جامعه سرباز گیری نموده آنان را تشویق و ترغیب و در بسا موارد تهدید و ترعیب مینمایند تا به پیوستن فرزندانشان به صفوف آنان رضائیت نشان دهند. حال باید دید که مبنای تبلیغات و موعظه های آنان را چه چیزی تشکیل میدهد و راز مؤفقیت و کامیابی آنان در چه نهفته است که به یک چنین سهولتی اینهمه جوانان و نو جوانان ساده دل و خوش باور را شیفتۀ خویش ساخته مالک الرقاب آنان میشوند و آنان را به کام مرگ و نیستی سوق میدهند.

همه میدانیم که مبنای أصلی تبلیغات آنان را همان آیات قرآن که بدون شک توسط محمد بن عبدالله إبداع و سرهمبندی شده است و نیز گفته های قصار وی که به نام «أحادیث نبوی» شهرت یافته است تشکیل میدهد، و راز مؤفقیت و کامیابی آنان در گام نخست به رادیکالیسم آنان و پیروی صادقانۀ شان ازآموزه ها و تعالیم اسلام ناب محمدی بر میگردد که در اساسی ترین مواردش به جز از یک شارلتانیسم عریان و وقیحانه چیز دیگری بوده نمیتواند، زیرا در چارچوب این آموزه ها از همان آغاز تا کنون جنگ و تجاوز بر دیگران و قتل عام مغلوبین و شکست خورده گان را «جهاد فی سبیل الله»، اشغال، به خاک و خون کشاندن و تصاحب سرزمینها و خانه ها و کاشانه های شکست خورده گان را «فتح و نصرت» ، دارایی ها وممتلکات چپاول شده و به تاراج رفتۀ آنان را «غنیمت و أنفال» و اسیر شده گان شان را «کنیز و غلام» مینامند، و پرداختن به آن و برآورده ساختن آن را یک امر مقدس و حلال و موجب رضای خدا می پندارند. همچنان در ترمینولوژی اسلام ناب محمدی دگراندیشان و کسانی که به باورهای زورگویانه وإهانت گرانۀ اسلام تن نمیدهند «کفار»، «ملحدین»، «مشرکین» و «مرتدین» نامیده شده منفور و مردود و نجس و مباح الدم و شایستۀ کشتن و گردن زدن پنداشته میشوند. باید افزود که مظلوم نمایی های محیلانه و عوامفریبانه و اشک تمساح ریختنهای محمد و سائر رهبران و سردمداران اسلام از آن زمان تاکنون نیز نقش به سزایی در تحقق پیروزیها و به سر رساندن اهداف و آرمانهای عظمت طلبانۀ آنان داشته است. برای هریک از موارد یاد شده میتوان دهها مثال از متن قرآن و گفته ها یا أحادیث محمد بنیانگذار اسلام برشمرد، مگر ما به منظور جلوگیری ازإطالۀ کلام، به مثالهایی چند إکتفا نموده این بحث را به پایان میبریم.

در آیۀ ۶۵ سورۀ انفال آمده است:

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ … یعنی : ای پیغمبر! مؤمنان را به جنگ برانگیز.

در آیۀ ۷۳ سورۀ توبة میخوانیم:

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ. یعنی :‏ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن و بر آنان سخت بگیر (با ایشان خشن باش) جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامی است!‏

محمد پس از اشغال شهر مکه و مسلط شدن بر باشنده گان آن إعلامیه یی صادر نمود که بعدها در آیه های بیست وهشتم و بیست و نهم سورۀ التوبة جا داده شده و در آن آمده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿۲۸﴾

قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۲۹﴾

ترجمة :

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید حقیقت این است که مشرکان ناپاکند پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر [در این قطع رابطه] از فقر بیمناکید پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خویش بى‏نیاز مى‏گرداند که خدا داناى حکیم است (۲۸)

با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏ اند حرام نمى‏دارند و متدین به دین حق نمى‏گردند کارزار کنید تا با [کمال] خوارى به دست‏خود جزیه دهند (۲۹)

 

اسلام واقعی که طالبان و همفکرانشان به حق آنرا بازتاب و نمایش میدهند، به جز آموزه ها و تعالیم خودش هیچ عقیده و باورمندی دیگری را بر نتافته همه را مصدر فتنه و شر و فساد می پندارد و آنرا مردود شمرده و غیر قابل پذیرش قلمداد مینماید، چنانکه در آیۀ یکصدو نود سوم سورۀ البَقَرَة آمده است:

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمینَ.

ترجمه :

و با آنها (دیگراندیشان و دیگر کیشان) پیکار کنید! تا فتنه باقی نماند؛ و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روشها وباورهای نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید! زیرا) تعدّی جز بر ستمکاران روا نیست.

برعلاوۀ آنچه که گفته آمد، محمد در راستای نهادینه سازی و مشروعیت بخشیدن و مقدس جلوه دادن إعمالِ خشونت علیه دیگر اندیشان و مخالفین سیاسی و عقیدتی خویش گفته های قصاری نیز دارد که شماری از آنرا به گونۀ مثال خدمت حضور خواننده گان گرامی پیشکش میداریم.

علی بن أبی بکر الهیثمی(735 – 807 ق) در جلد ششم صفحۀ چهل و نهم کتاب «مجمع الزوائد و منبع الفوائد» خویش حدیث مشهورو متَّفَقٌ علیه  محمد را که در اکثر محدثین دیگر نیز آنرا صحه گذاشته اند، درج نموده است که گفته است:

“بُعثتُ بین یَدَیَّ الساعة بالسَّیفِ حتَّی یُعبَدالله وحدهُ لاشریک له و جعل رزقی تحت ظل رُمحی و جعل الذُّل والصَّغارَ علی من خالَفَ أمرِی”

ترجمة :

با شمشیر قبل از قیامت مبعوث شده ام، تا اینکه خداوند واحد لاشریک عبادت شود و روزی ام در زیر سایه نیزه ام قرار داده شده و ذلت و خواری برای کسی است که با دین من مخالفت ورزد.

همچنان امام أبوالحسن مسلم بن الحجاج القشیری النیشاپوری در کتاب معتبر خویش که به نام «صحیح مسلم» شهرت یافته است حدیث دیگری از محمد را تحت شمارۀ 34 – ( 21 ) درج نموده است که گفته است:

“أمرت أن أقاتل الناس حتى یشهدوا أن لا إله إلا الله. ویؤمنوا بی وبما جئت به. فإذا فعلوا ذلک عصموا منى دماءهم وأموالهم إلا بحقها. وحسابهم على الله”.

ترجمة :

به من امر شده است تا با مردم بجنگم تا باشد که شهادت بدهند که غیر از الله دیگر خدایی نیست و برای من و آنچه که من آورده ام إیمان بیاورند. پس هرگاه این کار را انجام دهند، جانها و دارایی های آنان از جانب من در امان خواهد بود، به جز(در مواردی به موجب احکام اسلامی) مستحق آن باشند و حساب ایشان بر میگردد به الله.

ابوالعباس زین الدین احمد بن احمد بن عبداللطیف الشرجی الزبیدی که کتاب «صحیح بخاری» تآلیف محمد بن اسماعیل بخاری را در کتابی تحت عنوان «التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح» خلاصه ساخته است، و توسط عبدالقادر ترشابی به فارسی برگردانده شده است، حدیث شماره (6878) صحیح بخاری را که به نقل از عبدالله بن مسعود آورده است، تحت شمارۀ (2147) گنجانیده است که میگوید: «لا یَحِلُّ دَمُ امْرِئ مُسْلِمٍ یَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ، إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ: النَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالثَّیِّبُ الزَّانِی، وَالْمَارِقُ مِنَ الدِّینِ التَّارِکُ لِلْجَمَاعَةِ».

ترجمة :

«هر مسلمانی، گواهی دهدکه هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و من فرستاده ی خدا هستم، ریختن خونش جایز نیست مگر بخاطر یکی از این سه مورد:  اگر انسان دیگری را بکشد،کشته می شود. فردی که ازدواج کرده باشد و بعد از آن، مرتکب زنا شود و کسی که از دین خارج شود و جماعت مسلمانان را رها کند.

همچنان الحافظ أبی عبدالله محمد بن یزید القزوینی در جلد اول کتابش که به نام « سنن ابن ماجه » شهرت یافته است، تحت شمارۀ ( 168 ) به نقل از عبدالله بن مسعود حدیثی را آورده است که درآن گفته میشود:

((یَخْرُجُ فِی أَخِرِ الْزَّمَانِ قَوْمٌ أَحْدَاثُ اْلأَسْنَانِ، سُفَهَاءُ اْلأَحْلاَمِ، یَقُولُونَ مِنْ خَیْرِ قَوْلِ الْنَّاس، یَقْرَؤُنَ اْلقُرْآنَ، لاَ یُجَاِوزُ تَرَاقِیَهُمْ. یَمْرُقُونَ مِنَ اْلإِسْلاَمِ کَمَا یَمْرُقُ الَّسهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ. فَمَنْ لَقِیَهُمْ فَلْیَقْتُلْهُمْ. فَإِنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ عِنْدَ اللَّهِ لِمَنْ قَتَلَهُمْ)).

ترجمة :

در آخر زمان مردمانی بی تجربه ونادان پیدا میشوند که به گفته های خوب مردم سخن میگویند ، قرآن را  میخوانندمگردر بارۀ آن تعقل و تدبر نمی کنند و از اسلام چنان می گریزند که تیرازکمان می گریزد پس هرکسی که با آنان روبه رو شود باید آنان رابه قتل برساند زیراکشتن آنان درنزد الله پاداشی برای قاتلانشان در پی دارد.

با در نظر داشت مثالهای فوق الذکر میتوان گفت که طالبان کو چکتری سر پیچی یی از آموزه های پیامبر اسلام نکرده و مخلصانه از وی وخط فکری اش إطاعت و پیروی مینمایند و کسانی که ایشان را نامسلمان میدانند یا از حقیقت این دیانت آگاهی ندارند ویا اینکه از آن به گونه یی ابزاری بهره میجویند.

در اینجا قابل یاد آوری میدانم که ، اگر نظام غیر عادلانۀسرمایه داری با هژمونی جا افتاده و نهادینه شده و مؤسسات غول آسای مالی و نظامی خویش دارد حق مسلَّم ملیونها انسان کارگر و تهی دست را در سراسر جهان می بلعد و دراین راستا از صحنه سازیها و خیمه شب بازیهای ننگین وخطرناکی چون ایجاد و تمویل شبکه های تروریستی یی مانند القاعدة و طالبان و لشکر جنگهوی و سپاه صحابة وغیره وغیره  استفاده میجوید؛ این هیولا زاده گان وحشی  یک گام از مادر نامهربان خویش جلوتر گذاشته و درعالمی از خود بیگانه گی ، انسان و انسانیت را وآزادی ومدنیت را در کل  نشانه گرفته تلاش میورزند تا همه را یکسره به خاک و خون و نابودی سوق دهند.

اکنون که امپریالیستها و سردمداران نظام بربریت سرمایه داری میخواهند تاریخ را یکبار دیگر به گونۀ کمیدی آن تکرار نمایند باید بدانند که این نیروهای شر و فساد و این جوجه های مادر خوار به مراتب وحشی تر و محیل تر از آنند که بتوان تصورکرد.

 در اخیر باید گفت که، حال دیگر زمان آن فرارسیده است تا روشنفکران آگاه با همصدایی با جوانان نسل نوین دست به هم داده نخستین زنگهای روشنگری را به صدا در آورند و زمینه های برچیدن بساط سیاه این باورها وآموزه های خشن و بد أخلاق و بی ادب و ضد انسانی را فراهم نمایند. همصدایی ما رعشه بر اندام این کور مغزان واین  نعشهای متحرک و هیولاهای کاغذی خواهد انداخت، زیرا من و تو حرف حق را بر زبان میرانیم و طنین این صدا هرلحظه نیرومند تر خواهد شد، مطمئن باشید که این صدا خاموش ناشدنیست.

بدا به حال کسانی که خود را روشنفکر قلمداد مینمایند و هنوز در غفلت و توهم به سر برده یا ابلهانه و بیشرمانه، آشکارا به این باورهای پوسیده سرتعظیم فرود می آورند و یا محیلانه و به گونه یی عوامفریبانه و تحت شعارهای پوچی چون «احترام به فرهنگ توده های مردم» و امثال آن به دین و دین باوری مشروعیت توده یی میبخشند، یا اینکه این عمل زشت را ناآگاهانه و در یک حالت از خود بیگانه گی انجام میدهند. در حالیکه این باورها صد در صد بر ضد منافع تودها بوده، هست و خواهد بود، لذا آگاه سازی تودها در مورد این باورهای ضد انسانی در حقیقت خدمت به آنان است نه خیانت و اهانت در حق آنان. 

 

پایان

عزیز یاسین