نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

یک گام به پیش (بخش دوم)

یک گام به پیش :پیش در آمد ی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی(بخش دوم)*

”صورتهای ایدئولوژیک” و تحول سرمایه

در تبیین مبانی اقتصاد سیاسی تحول سرمایه داری و گرایش ها و فرآیندهای تعیین کننده ای که به جای تولید دمکراسی و اندیشه ی لیبرالیسم،در روبنای سیاسی جامعه دیکتاتوری و استبداد سیاسی و اندیشه گی را به بار می آورد ،اگر به تحولات روبنایی و “صورت های ایدئولوژیکی که آدمیان از طریق آن ها به این تصادم ها[ی طبقاتی] آگاهی می یابند و با یکدیگر به مبارزه برمی خیزند ”نپردازیم،از تبیین به حد امکان حقیقی آن چه که به چارچوب گفتار مربوط می گردند و در تناسب واقعی با آن هستند،فرو مانده ایم. این به آن معنی است که به طور مستقل بخشی را به این بحث اختصاس دهیم که این “صورت های ایدئولوژیک”چگونه بر فرایندهای عینی تحول سرمایه و مباریه میان طبقات اجتماعی در هر مرحله ی تاریخی تاثیر گذارده اند و صورت بندی اجتماعی متفاوتی را با آن چه که در سرمایه داری غرب شاهد آن بوده ایم،به بار آورده است.بحثی که به تقابل دیالکتیکی روبنا و زیربنا مربوط بوده و به حد کافی و در حد احتیاجات بحث تئوریکی ما ،در نوشته های مارکس و انگلس تشریح گردیده است.  برای این منظور لازم است در چرخش گاه های تاریخی ،یعنی آن نقاط عطفی که توازن قوای طبقاتی پس از کشاکش های نسبتا درازمدتی که میان نیروهای اجتماعی کهنه و نو،استثمارگر و طبقات زحمتکش و تحت انقیاد نظام های پیشا سرمایه داری و نیز پرولتاریای نوپا،درگیر بوده و در نهایت به سود طبقه ی استثمارگر –بورژواملاک و بورژوازی کاملا از موانع و قیودات زمین داری رها شده پس از اصلاحات ارضی دهه ی چهل-پایان یافته ،نقش و تاثیر “ صورت های ایدئولوژیک”،دستگاه های ایدئولوژیک و نهادها و مرجعیت های سنتی را در صورت بندی و سامان دهی ایدئولوژیکی حاکم و ساز و کارهای رژیم سیاسی مستبد و دیکتاتور ارزیابی نماییم.

این ارزیابی از لحاظ منافع طبقه کارگر و حزب وی بسیار اهیمت ارد.حزب کارگری به عنوان یک حزب سیاسی به طور معمول در عرصه های سیاسی به جدال با بورژوازی و دستگاه رسمی و دولت وی ،یعنی رژیم سیاسی حاکم می پردازدو به ساختارهای اقتصادی و مناسبات تولیدی به عنوان پیش گزاره های خود به بازخوانی و تعمق بیشتر نمی پردازد.این امر در کارزارهای روزانه حزب و مبانی و مضمون های ترویجی و تبلیغی که در هر موقعیت اتخاذ می نماید،اساسا با تکیه براین پیش گزاره ها،به طور غالب و گسترده،به رژیم سیاسی حاکم در تعینات سیاسی و ایدئولوژیک آن می پردازد.از این رو ضرورت دارد حزب کارگری و کمونیستی از دستگاه ها و کارگردهای اندیشگی و نظری و ایدئولوژیک رژیم سیاسی در چشم انداز تاریخی خود ،آگاهی داشته باشد؛تا بتواند در این عرصه ی مهم از مبارزه طبقاتی ،به طور رادیکال و انقلابی عمل نماید.بر مدها و هیجانات و رویدادهای سطحی و رسانه ای توقف نکند و مبانی تبلیغی و ترویجی خودرا بر اصول و محورهای اساسی طبقاتی ،یعنی سوسیالیسم استوار سازد و همه ی رویدادهای ریز و درشت اجتماعی را بر بستر پیشروی اندیشه و عمل سوسیالیستی خود مورد ارزیابی و اتخاذ تاکتیک قرار دهد.

ما در جای دیگری(دیکتاتوری سرمایه:ضرورت یا اختیار،منتشر نشده)به تناسب و جای جای در توضیح فرآیندهای اقتصادی و اجتماعی که در خود ضرورت های شکل گیری و برپایی دیکتاتوری را برای بورژوازی الزامی می سازد ،به جنبه های ایدئولوژیک و مبانی و مرجعیت های اندیشگی و فرهنگی و سنتی که از سوی رژیم های سیاسی در جدال های طبقاتی علیه مردم زحمتکش به کار گرفته شده اند،پرداخته ایم.در این نوشته هدف تاکید بر و تشخیص محورها و جنبه های راهبردی چشم انداز سوسیالیستی و الزامات و وظایف بلافصل و حتمی کارگران و حزب سیاسی کارگری و کمونیستی در این عرصه است.این امر به ما یاری می رساند تا مبانی تاکتیکی که کارگران در روند مبارزات جاری خود با آن روبرو می شود را ترازبندی کنیم؛مبانی تاکتیکی حزب خودرا در برخورد با جدال های ایدئولویک-سیاسی رژیم سیاسی استوارتر و روشن تر معین نماییم و کارزار سیاسی خودرا در گستره ای مناسب و با اشراف به دورنمای تاریخی پیگیری نماییم.کارگران انقلابی بایستی بتوانند با روشنی تمام موانع و دست اندازها و توهمات ایدئولوژیک و خرافی را جسورانه از پیش پای خودو همرزمانشان بردارند و با قدرت و استحکام نظری،پراتیک جاری و تاریخی خود علیه سرمایه داری را سازمان داده و به پیش ببرند.

سوسیالیسم علمی به عنوان یک تئوری علمی و به همین معنا به عنوان علم رهایی طبقه کارگر و تمام انسان های استثمار شده در جامعه طبقاتی ،به عنوان علم رهایی و تبیین دیالکتیک این رهاییاز جامعه ی طبقاتی و ستمگری و استثمار،و گذار به جامعه ی بدون طبقه و عاری از استثمار و ستم طبقاتی،مانند هر دانش نظری و تجربی دیگر که درخدمت انسان باشد،بایستی آموخته شود.این دانش چراغ راهنمای توده های محروم است که برای مبارزه همگانی ،متشکل و آگاهانه علیه این ستمگری ها به کار برده می شود.

در عین حال سوسیالیسم به عنوان یک ایدئولوژی ،طبعا یک کاربرد عقیدتی دارد و آگر صرفا در همین حوزه نگریسته شود ماهیت و مضمون دیگری پیدا می کند که از دوحال خارج نیست:

یا برای پراتیسین ها که از فراگیری این نظریه علمی ،این دانش سیاسی برکنار باشند به عنوان یک سری دگم ها،تعصبات و اعتقادات مسلکی در می آید و لاجرم می تواند به شکل نگره های بسته و فاقد پویایی تبدیل به قید و بند و موانع تازه ای در پیشروی جنبش کارگری شود.این امر در برخورد با دستگاه های عظیم ایدئولوژیک و ساختارهای پیچیده ی رسانه ای مهندسی افکار عمومی سرمایه داری،تاب مقاومت نداشته و به صورت یک نهاده صرفا ایدئولوژیک،شکسته شده و درهم فروپاشیده می شود و در پیامد خود ،بی اعتقادی و هرج و مرج فکری و ناامیدی را جایگزین خود می نماید.

و یا این که فراتر از ایدئولوژی نگریسته می شود و در پیش پراتیسین جنبش کارگری مبنای مبارزه تاریخی و روزمره خود قرار می گیرد.در این حالت دفاع از منافع طبقه در راستای دفاع از سوسیالیسم و امر رهایی کارگری واقع می شود و این دو هیچ گونه اختلاف فازی نخواهند داشت و بر دوگانگی و جدایی عین و ذهن در جنبش تاریخی پرولتاریا و مبارزات روزانه وی با سرمایه داران و دولت آنان خاتمه داده می شود.

بنابراین از هرسو که نگاه کنیم، سوسیالیسم بایستی فراگرفته شود.

سوسیالیسم علمی در اساس و به طور عمده بر نظرات دوران ساز مارکس استوار است.بنابراین ارجاع به سوسیالیسم در عین حال به معنای ارجاع به اثار دست اول مارکس است که با همکاری و پیگیری انگلس در یک مجموعه سترگ از نوشته هایی که نونز به طور کامل چاپ نگردیده،تقریبا همبسته ،بسیار گسترده و فراگیر،در اختیار ما قرار گرفته است.ما به عنوان فعلین و پیکارجویان طبقه ی کارگر و نیز به عنوان یک کارگر پیشرو و آگاه بایستی این دانش را به طور روز آمد فرا بگیریم و در عینیت ها و عرصه های مبارزاتی خود ،از این دانش و عمل ذهنی یک صورت مادی بسازیم و در تطبیق با شرایط متغیر مبارزاتی خود از آن بهره ببریم.همه ی این مجموعه سبب می گردد که آموزش سوسیالیسم را در همه ی حوزه های اجتماعی ،سیاسی،و اقتصادی پیکار طبقاتی پرولتاریا،به شکل مخفی ،علنی،نیمه علنی و آشکار،قانونی و غیر قانونی،به طور جدی و پیگیر و وقفه ناپذیر دنبال کنیم و هیچ گاه آن را در حوزه ی صرف ایدئولوژیک –تئوریک صرف نگاه نکنیم ؛بلکه به عنوان نیاز علمی و دانشی که همواره شکل های عملی و مادی آن را بایستی در مبارزات خود معنی نماییم،نگریسته و فرا بگیریم.

تئوری و پراتیک سوسیالیستی

نشریه تئوریک حزب کارگری و کمونیستی،بهترین ،اساسی ترین و فراگیرترین عرصه ی حیات نظری و مبارزه ی تئوریک جنبش کارگری و در حقیقت مرکز ثقل مبارزه طبقاتی پرولتاریا در وجه مبارزه ی تئوریک است.دو وجه دیگر یعنی اقتصادی و سیاسی ابزارها و ارگان های ویژه خودرا دارند که مهم ترین آن ها در سازمان حرفه ای و تشکل های اتحادیه ای برای مراحل معینی از مبارزه ی اقتصادی و حزب سیاسی کارگری و کمونیستی به عنوان ارگان و دستگاه مبارزاتی بخش پیشرو و پیگیر جنبش که خودرا به صورت حزب سیاسی متحد و متشکل نموده است،بازنموده می شوند.این که مضمون ،جایگاه و اهمیت مبارزه اقتصادی و سیاسی در چیست و این دو رده از مبارزه و تشکل های خودویژه بر چه سامان و مناسباتی با یکدیگر در گردش هستند موضوع این نوشته نیست.همین قدر گفته شود که به هیچ روی سه عرصه ی یادشده به وسیله ی دیوار چین از یکدیگر جدا نمی گردند و نیز به هیچ وجه از مرحله بندی خاصی تبعیت نمی کنند.این ها و سایر وجوه مبارزه در مناسبات دیالکتیکی-یعنی پویش تاثیر و تاثر متقابل بر یکدیگر –با هم قرار دارند.

نشریه تئوریک حزب معین کارگری ،بایستی نشانگر و خصلت نمای سطح مبارزه ی نظری و کیفیت و ژرفش و گستره ی این مبارزه باشد.نشریه و مضمون و کیفیت و میزان مقالات مندرج در آن ،بهترین نشانه گر(گرماسنج) توانایی و روشن بینی حزب کارگری و کمونیستی است.از همین رو ،توانایی مجموعه ی نیروهایی که خودرا پیش روان انقلابی و کمونیست کارگران می دانند و در مبارزه روزمره آنان فعالانه شرکت دارند،و در این یا آن حزب معین سیاسی متشکل گردیده اند،بایستی در نشریه تئوریک منعکس گردد.اگر این توانایی ها در پیشروان باشد که قادر به مبارزه منظم و پیگیر و قدرتمندانه مباحث اساسی انقلاب و دولت کارگری،وظایف بین الملی و ضرورت همبستگی جهانی کارگران به عنوان یک طبقه با منافع مشترک تاریخی و سایر استنتاجات و ملزومات چشم انداز سوسیالیستی مبارزه خود در انقلاب پیش رو را داشته باشد،طبعا حزب سیاسی مربوطه و اعضا و فعالین و هواداران آن توانسته اند در این عرصه وضیفه انقلابی و کمونیستی خودرا انجام بدهند و یا در حال انجام دادن آن هستند.در غیر این صورت در حیات ساسی حزب،خلائی وجود خواهد داشت که آن نقصان و خلاء با هیچ ماده و پراتیک دیگری پر نخواهد شد.هرچند ممکن و محتمل است که اسناد پایه ای و برنامه ای آن حزب از استحکام نسبی و موقتی برخوردار باشند،اما تجربه تمام جنبش کمونیستی برای ما مبرهن ساخت است که برنامه حزبی یک امر تمام شده و یکبار برای همیشه نیست که بتواند مارا در چالش های و رویدادها و حوادث جاری مصون نگهدازد.یک گام اصولی از یک دوجین برنامه ارزشمندتر است.اما گام اصولی امری است تاکتیکی که از چالش های جاری در عمیق ترین لایه های مبارزه طبقاتی ناشی شده و روی صحته می آید و روزانه ،پرولتاریا را به مبارزه می طلبد.

در باب ضرورت جدی گرفتن و ورود بلاواسطه در عرصه ی کار تئوریک،سخن بسیار است و هر کارگر آگاه و کمونیست،در ضرورت تدقیق و روشنگری مبانی ایدئولوژیک-طبقاتی مبارزه ای که هم اکنون در آن درگیر است و ساز و کار این مبارزه در جدال با اردوگاه سرمایه که در کمال سازمان یافتگی و اقتدار است- و این که بحران های خودرا یکی پس از دیگری و در طول بیش از یک قرن ،به زیان پرولتاریا و توده های زتحتکش و استثمارشده و در مقیاس جهانی پشت سر می گذارد،نشانه ی مهم و آشکار این اقتدار است-تردیدی ندارد.این در واقع عرصه ای است که از شروع پیدایش سوسیالیسم علمی و کارهای گرانمایه ،سترگ و تاریخی مارکس در پیش روی جنبش کارگری و کمونیستی بوده است؛و به بیان دیگر همین سوسیالیسم مارکسی خود علاوه برهرچیز دیگری ،استنتاج ،حاصل و نتیجه اصلی مبارزه طولانی مارکس و انگلس با انواع سوسیالیسم های ماقبل خود بوده است.امری که در متن و بطن جنبش کارگری اروپا به وقوع پیوست.این سوسیالیسم ،پس از آن توسط جنبش انقلابی کارگران و پیشروان کمونیست آن و یک رشته از رهبران و نظریه پردازان پیرو مارکس دنبال گردیده است که ازهمکار نزدیک مارکس یعنی انگلس و سپس کائوتسکی و تروتسکی و لنین و رزا لوکزامبورگ تا همین امروز ادامه یافته است. همه ی این اندیشمندان،مبارزان و نویسندگان انقلابی و سوسیالیست و کارگران فکری تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی در متن همه ی افت و خیزهای جنبش جهانی کارگران،پی گیر اندیشه انقلابی و تاریخ ساز این رهبران بوده اند و تا هم اکنون نیز در روشن گری گوشه های دیگری از نظریه و عمل سوسیالیستی،از حرکت باز نایستاده اند.

اگر از منظری وسع تر و چشم اندازی بلند مرتبه تر به کل مبارزه ی طبقاتی تاریخی و جاری جامعه های انسانی نگاه کنیم،مبارزه تئوریک – ایدئولوژیک پرولتاریا علیه استثمارگران و دشمنان طبقاتی خود،در هیچ یک از دوران های تاریخی گذشته و نظام های طبقاتی پیشا سرمایه داری،سابقه و بدیلی نداشته اند.کوهی از ادبیات کلاسیک،رمانتیسم،اسطوره و پهلوانی و سلحشوری،عاشقانه و رزمی،شعر و افسانه و نمایش و موسیقی و هنر های تجسمی،در دوران پیش از پیدایش سرمایه داری و حضور بورژوازی و پرولتاریا در عرصه ی اقتصاد و سیاست جامعه،همه و یا اکثریت مطلق آن ها،بیان گر و منعکس کننده ی حیات فکری ،سیاسی و عقیدتی طبقات حاکم و استثمارگر ،اعم از برده دار،زمین دار،خان و مالک،ارباب و شاه و سلطان خون ریز و کشور گشا و در یک کلام یعنی ستمگر و بهره کش ،بوده است .هیچ و تقریبا هیچ رد و نشانه ای از منافع ،عقیده و رویکرد و تلاش و کار زحمتکشان ،استثمار شده گان و به زنجیرکشیده های نظام های پیشین نبوده است.شاید دین ،آن گونه که در سخن ژرف مارکس آمده،در برحه هایی و به ویژه در مراحل و لحظاتی که به پرچم و مضمون اعتراضات توده ای و شورش های هرازگاه ستم دیده گان تبدیل می گردیده است،به عنوان آه مظلوم ،منعکس کننده ی خاستگاه،غرش و ستم دیده گی و آرزوهای دست نیافتنی توده های تحت ستم و جان به لب رسیده بوده است،آن جا که در نقد ”فلسفه ی حق”هگل می گوید:

“فلاکت دین یک باره هم بیان و هم اعتراض علیه فلاکت واقعی است.دین آه آفریده ی ستم دیده،دل جهانی بی دل،و روح شرایط بی روح است.افیون توده هاست”.

این سطور را همواره ،جز با خشمی آگاهانه و کینه ای طبقاتی و تاریخی ،هیچ کارگر آگاهی نمی تواند بخواند و خاموش بماند.

نقد تئوریک-ایدئولوژیک جامعه ی سرمایه داری ،در بستر جهانی و ملی خود،یک امر یک باره و پایان یافته و یک بار برای همیشه نیست و حزب سیاسی طبقه کارگر وظیفه دارد که همواره این نقد را نو به نو شونده و پویا و با نظر داشت همه ی تغییرات تدریجی و ناگهانی ،به عمل آورد و به روز رسانی کند تا از ورطه ی سکون و رکود و انفعال محفوظ بماند.روشن بینی و روشن گری در باب جزئیات و جنبه های ناشناخته و یا بی سابقه و کم سابقه ی جامعه ای که در آن به سر می بریم،مجموعه ی سیاست ها ،برنامه ها و تاکتیک هایی که بورژوازی در سطح جهانی و ضرورتا در چارچوبه های ملی و منطقه ای،برای حفظ خود و منافع فوری و تاریخی و کلی اش و به ویژه در مراحل بحرانی هم چون وضعیت و لحظه ی کنونی ،بر علیه کارگران و زحمتکشان به کار می گیردو ضرورت دریافت نظری عمیق و مارکسیستی از این مکانیزم ها،بخشی از ضرورت های فوری و کلی مبارزه ی تئوریک است.

از جنبه ای دیگر و این بار در نگاهی به درون طبقه،ضرورت بازشناخت طبقه کارگر در سطح جهانی و ملی،تغییرات دموگرافیک،سازمانی ،روانشناسانه،فکری و مبارزاتی و به طور کلی تغییرات و تحولات عینی و ذهنی طبقه،ضرورتی است که اگر به درستی فهمیده شود،امری نیست که یک بار و برای همیشه انجام گرفته باشد و حزب کارگری نیازی به نوبه نو شوندگی و روز آمدی این شناخت نداشته باشد.پیداست که عدم درک این بازشناسی و دقت در و شناسایی مجموعه ی این تغییرات،و استنتاج تئوریک از منظر اندیشه گی و استراتژیک،حزب سیاسی کارگری و کمونیستی را در ورطه ی تکرار ،سکون ،رکود و انفعال نظری و بنابراین انفعال تاکتیکی و روزمره گی و دوری از عرصه زنده و پویا و واقعی مبارزه طبقاتی فرو می افکند و در بهترین حالت آن را به دنبالچه جنبش خود انگیخته ی توده ها و طبقه کارگر و دنباله روی از احزاب غیر کارگری و حتی ضد کارگری در می غلطاند.شواهد تاریخی در این باره،در سطح ملی و بین المللی فراوان است و نیازی به تکرار مکررات نیست.


*نقل از : نشریه مبارزه طبقاتی شماره ۱۵