نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

رنجها و مقاومت های پروین، زن هنرمند

بیش از 20 سال است که بطور داوطلبانه برای مرکز قربانیان شکنجه کار میکنم . با افراد زیادی کار کرده ام و از هرکدام به نسبت شرایطی که داشته اند تاثیری گرفته ام. این بار با زنی روبروشدم که فکر نمیکنم او را هرگز بتوانم از یاد ببرم. زنی که با وجود مشکلات عدید ه ای که داشته و دارد ، همچنان برای عبور از یک اقیانوس طوفان زده و رسیدن به ساحل آزادی از هیچ نوع تلاشی فرو گذارنمیکند. او کوره راهها را به سختی پیموده است. طعم تلخ استبداد، تحجر و عقب ماندگی حاکم برافغانستان را با پوست و گوشت و استخوانش لمس کرده است. پشت چهره آشفته ونا ارام و مضطربش دریا یی از امید و تلاش نهفته است. با یک نگرش عمیق و کنجکاو میتوان دریافت کوه آتشفشانی ازتلاش برای رسیدن به اهداف و خواسته ها یش در پس نگاه غمگین و بی تحرکش موج میزند. 

 با او برای اولین بار قرار ملاقات داشتم ، درمطب دکتر در یکی از دفاتر مرکز قربانیان شکنجه کانادائی. با پروین چهره به چهره شدم، برایم زنی بسیار متفاوت جلوه کرد. او نگاهی عمیق و پرس و جوگر را که مملو از عشق به زندگی است را پشت چهره دردمندش پنهان کرده است. او میداند که کجا ایستاده است و از زندگی چه میخواهد. زن هنرمندی است که کمرش زیر بار زندگی در دوران سیاه طالبان و مهاجرت اجباری خم شده ، ولی او میخواهد همچنان بایستد و حرکت کند. پروین ضمن حفظ یک سری اعتقادات و رسوم فرهنگی، معنی هویت زن بودن و خوب زیستن را دریافته است.

بعد از اینکه از دفتر دکتر بیرون آمدیم از او خواستم که اگر دوست دارد و میتواند جائی بنشینیم و گپی بزنیم . از گذشته اش در دوران طالبان و تجارب بسیار تلخی که بر او تحمیل شده بود حرف زد. از احساس آزادی و آزادگی اش که به یغما رفته بود حرف زد. از بهای سنگینی که برای بدست آوردن هویت واقعی خودش بعنوان یک انسان و زن ازاده پرداخته بود حرف زد. پروین را شناگری در یک اقیانوس  طوفانزده یافتم که برای رسیدن به ساحل امید خود را از دست نداده است. پروین یکی از هزاران زنی است که قربانی حاکمان جهل و جنون و عقب ماندگی طالبان است. حاکمانی که سرزمین افغانستان را با افکار قرون وسطائی و عقب ماند ه شان به باتلاقی برای مردم این سرزمین بخصوص زنان تبدیل کرده اند. پروین یکی از قربانیان این سرزمین زن ستیزان است. از او خواستم که اگر مایل باشد او را به جامعه خودمان و افغان بیشتر بشناسانم . با دفتر روشنگر تماس گرفتم که ترتیب مصاحبه ای را با او بدهیم که خوشبختانه ماهنامه روشنگر این همکاری را دریغ نکرد و نوشته های زیر حاصل این گفتگوست. پروین مشتعل هنرپیشه سینما و تئاتر افغانستان است. او اولین زنی است که بعد از اینکه طالبان از بخشی از افغانستان فرار کردند ، و هنوز بقایای آنها درآنجا ساکن بودند ، شجاعانه در پرده تلویزیون افغانستان ظاهر شد و بهای سنگین این بی پروائی ومبارزه با زن ستیزی حاکم بر افغانستان را هم پرداخت. آنها شوهرش را بخاطر متفاوت فکرکردن و هموسو با آنها نبودن، در جلوی خانه شان بقتل رساندند. و پروین وفرزندانش را با یک دنیا غم و درد تنها گذاشتند و ایکاش به همین جا ختم میشد . پروین مرتب مورد تهدید و التیماتوم باد. بعد از این مقدمه کوتاه به پای صحبتهای پروین مینشینیم ، تا از زبان خودش ماجرا را پی گیری کنیم .


پروین جان، لطفا خودت را معرفی کن و از شرایط خانوادگی ات و ازدواجت و چند تا فرزند داری و بگو در چه خانواده ای در افغانستان بزرگ شدی و چگونه در جامعه بسته و سنتی افغانستان به عرصه هنرسینما و تئاتر کشیده شدی. و اولین نقشی که بازی کردی چه بود ودر آن مقطع چه احساسی در آن جامعه فرهنگی و بسته داشتی؟ 

- سلام من پروین مشتعل، هنرپیشه تئاتر وتلویوزیون و سینمای افغانستان . در یک خانواده فرهنگی و مترقی و هنر دوست در افغانستان بدنیا آمدم. هنر سینما و تئاتر را بشکل خود جوش و برحسب انگیزه هایم در خود پرورش داده ام و هیچگونه تحصیلات آکادمیکی در این حرفه ندارم. در کنار هنرهای نمایشی، ذوق هنرهای دیگر هم مثل نقاشی مینیاتور، شعر، کارهای دستی، مثل گل دوزی و سوزن دوزی و موزیک ، مثل خوانند گی درمن همیشه جوشش داشته است. ازدواج کرده ام و دوتا فرزند یکی دختر14 ساله و یک پسر13 ساله دارم. چهار سال است که کانادا آمده ام . درست سه ماه بعد از اینکه شوهرم بدست عوامل بجامانده از طالبان بعد از سقوط در کابل ، بخاطر فعالیتهای هنری من و التیماتمهائی که پشت سر هم به او میدادندبوسیله تفنگ شکاری در جلو منزلمان کشته شد. و من به کانادا آمدم. در مورد کار هنری ام، از اول نوجوانی خانواده ام مشوق و پشتیبان اصلی ام دربه ثمر رسیدن کارهای هنری من بودند. از طفولیت علاقه عجیبی به هنر ، بخصوص هنر سینما و تئاتر داشتم ، در سن نوجوانی و زمانی که در دبیرستان تخصیل میکردم وارد این عرصه شدم. اولین نقشی که بازی کردم ، بعد از سقوط طالبان بود، در آن زمان هنوز سایه سیاه و شوم طالبان برجامعه ، بخصوص جامعه زنان حاکم بودو من اولین زنی بودم که بخودم جرات دادم و برقع را کنار گذاشتم و به روی پرده تلویزیون ظاهر شدم تا بتوانم نقش برجسته زن را که مدت زیادی در خانه زندانی بود را به بیرو ن از خانه بکشانم . برای اولین بار که شروع کردم احساس عجیبی داشتم ، گویا دوباره به دنیا آمده ام. اولین قدمی که برداشتم میدانستم که بهای سنگینی را در آن جامعه باید بپردازم و نهایتا هم پرداختم ، ولی خوشحالم که آن کاری را انجام دادم که باید ، انجام میدادم. به باورهای خودم بیشتر نزدیک شدم، باوری که هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد و همه انسان هستند و باید همه از آزادگی بهره ببرند. این پرمعنی ترین احساسی است که تا بحال  بعنوان یک زن داشته ام.

 - به نظر تو ورود یک زن به عرصه هنر در جامعه زن ستیز افغانستان ، بخصوص در آن فضای ظلمت و سیاهی که هنوز بعد ازسقوط طالبان هم حاکم بر افغانستان است ، چگونه اجرا میشود ، بویژه هنر نمایشی مثل سینما و تئاتر ؟؟ 

- چه بخواهیم و چه نخواهیم و صرف نظر از دوران سیاه طالبان مردم در افغانستان در یک جامعه کاملا بسته و فرهنگی زندگی میکنند. در یک چنین جامعه ای که زن ستیزی بیداد میکند، وارد شدن یک زن به عرصه هنر تصویری و نمایشی کار ساده ای نیست و مشکلات و صدمه های خاص خودش را دارد. باتاجه به تمام اینها من قدم به جلوا گذاشتم تا این سد را بشکنم و تا حدودی هم موفق بودم . اوایل خیلی سخت بود ، مرتب مورد سرزنش و شماتت حتی اطرافیان ، بغیر از خانواده ام قرار میگرفتم ، ولی به هر حال رفته رفته توانستم جایگاه خودم را مشخص کنم و به بخشی از جامعه بفهمانم که فرقی بین زن و مرد وجود ندارد، بطوریکه این اواخر توی کوچه و خیابان مورد احترام مردم بودم و بیشتر مواقع حتی هدایائی هم آنها برایم میفرستادند و با احترام با من برخورد میکردند.