نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

یک اتفاق مهم در جنبش کارگری

در حاشیه “بیانیه تشکل‌های مستقل کارگری پیرامون حداقل مزد”

خبرهای اعتراضات اخیر مربوط به جنبش کارگری، از اعتراض کارگران خودروسازی‌ها گرفته تا اعتراض و اعتصاب معلمان و پرستاران و کارگران پتروشیمی ها و تا اعتراض بازنشستگان ذوب آهن اصفهان، که همه در اعتراض به سطح پائین دستمزدها و تبعیض بودند از اتفاقات مهم جنبش کارگری در یکی دو ماه گذشته بوده اند. این به نظر من دوره دیگری از مبارزه کارگران با رژیم جمهوری فقر اسلامی است. دوره ای که می شود گفت نه جامعه بطور علی العموم و جنبش کارگری بطور اخص در موقعیت چند ماه پیش است و نه جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی چند ماه پیش است.  خبر مهم دیگری که فعالین جنبش‌های اعتراضی را بسیار خوشحال کرد* و امید و انرژی تازه ای به جنبش اعتراضی تزریق کرد، بیانیه مشترک ۶ تشکل و نهاد کارگری پیرامون حداقل دستمزد بود که امضاء اتحادیه آزاد کارگران ایران، کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارگران نقاش استان البرز بر خود داشت.

از جنبه های مختلفی می توان به اهمیت این بیانیه پرداخت؛ اما به نظر من صرف همصدا شدن همه نهادها و تشکل‌های موجود کارگری – متأسفانه منهای سندیکای کارگران شرکت واحد – در اعتراض به فقر و نابرابری و دستمزدهای چندین برابر زیر خط فقر، بزرگترین دستآورد این دوره جنبش کارگری بوده است. بخصوص در این دوره که بالاتر به آن اشاره شد، صدور بیانیه ای مشترک، اولا مشت محکی است به نهادهای سرکوب رژیم در میان کارگران که در این دوره سعی می کنند نشان دهند که همان نهادهای سرکوب گذشته نیستند و در بعضی جاها حتی جلوی صف اعتراض کارگران افتاده اند و دیگر اینکه این نهادها و تشکل‌های مستقل بار دیگر به جامعه اعلام می کند که همچنان صدای کارگران ایران مانده اند. مهمتر اینکه دولت اسلامی در نظر دارد بودجه سال آینده ارگانهای سرکوب و مفتخور، دسته های تروریسمش در خارج از مرزهای ایران و سود کارفرما و دیگر هزینه‌های ماشین سرکوبش را بار دیگر از گرده کارگران بیرون بکشد. به این ترتیب وضعیت زندگی کارگری که خاموش و مطیع باشد، از همینی هم که هست بدتر خواهد شد. در یک چنین وضعیتی اتحاد عمل نهادهای سخنگوی جنبش کارگری بسیار مهم است. این نهادها درست در موقعیت حساس سال، قبل از سیرک هر ساله “شورایعالی کار” در تعیین حداقل دستمزد، که بحث حداقل دستمزد در محافل و مجامع کارگری و حتی در بین خانواده های کارگری هم سخت در جریان است، در بیانیه خود اعلام کرده‌اند که “ما کارگران و دیگر زحمتکشان هیچگاه  در دفاع از شرافت انسانی خود ساکت ننشسته ایم و علیرغم بگیر و ببند و زندان و محاکمه و تعقیب قضائی به هر شکل و شیوه ای از طومار نویسی تا اعتصاب و تجمع، خواهان پایان دادن به وضعیت فلاکتبار موجود شده ایم.” که جنبش کارگری دستمزدهای زیر خط فقر و تعیین حداقل دستمزد همانند سالهای گذشته در سیرک و خیمه شب بازی “یک جانبه گرائی” را نخواهد پذیرفت!

سخنگویان جنبش کارگری

امروزه هیچ ناظر منصفی نمی تواند منکر این واقعیت بشود که همین نهادهای کارگری امضا کننده بیانیه فوق نمایندگان و سخنگویان جنبش کارگری ایران هستند. گفتن این واقعیت منکر این نمی شود که بخش زیادی از این نهادها در بیرون از محیط کار شکل گرفته اند. اما این موقعیت را تناسب قوای موجود به فعالین کارگری تحمیل کرده است. همین تناسب قوا نامناسب باعث شده که تشکل‌هایی مثل سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارگران خباز سقز، که در محیط کار و از دل آکتیویسم و اعتراضات کارگری تشکیل و بیرون آمده اند، به تشکل‌های فعالین کارگری تبدیل بشوند. با این همه جامعه همه این نهادها و تشکل‌ها را بعنوان نمایندگان و سخنگویان جنبش کارگری به رسمیت شناخته است. هر وقت اعتصاب و اعتراضی در نقطه ای از ایران از کارگران سر بزند، بلندگوها جلوی دهان اعضای همین نهادهای موجود گرفته می شوند که جامعه از زبان آنها درباره آن اعتراضات بشنود و نظر آنها درباره موقعیت جنبش کارگری حرف حجت است.

این “حرف حجت” و این نمایندگی و سخنگوئی جنبش کارگری دلبخواهی نیست. یکسری از تحلیلگران سطحی، دائم بر سر این تشکل‌ها می زنند که “تشکل محیط کار نیستند، هیچ نیروی واقعی را پشت سر ندارند و صرفا تعدادی نام هستند”. این تحلیلگران حتی اگر در گفته هایشان صداقت داشته باشند، در بهترین حالت از فونکسیون مبارزه کارگری در ایران امروز و با شرایط کاری و در تناسب قوای موجود چیز زیادی نمی دانند. اولا بخش وسیعی از این فعالین در گذشته‌ای نه چندان دور رهبران کارگری محیطهای کاری خود بوده و در اعتصاب و اعتراضات متعددی شرکت داشته و اعتماد کارگران را به خود جلب کرده اند. هنوز هم این فعالین در سازمان دادن اعتراضات و اعتصابات کارگری در بسیاری از همین مراکز کاری‌ای که از آن با ترفندهای مختلفی اخراج شده اند مستقیما دست دارند. عوامل ریز و درشت جمهوری اسلامی یا با دستگیری و موانع متعدد قانونی از بازگشت به کار آنها جلوگیری کرده و یا با پایان قرارداد موقت آنها، قرارداد آنها را تمدید نکرده اند. در نظر گرفتن همین نکته آخر مهم است چرا که بنابر آمار خود رژیم بیش از ۹۳ درصد نیروی کار امروزه جامعه ایران قراردادی است و اتفاقا یکی از ترفندهای ساکت نگه داشتن بسیاری از فعالین کارگری همین نگه داشتن چماق عدم تمدید قراردادها بالای سر فعالین کارگری و کل کارگران بوده است که در اعتراض خود بسیار محتاط و محافظه کار بمانند. سرنوشت فعالین کارگری در نیشکر هفت تپه و واحد و در مورد آخر معدن بافق را همه می دانیم. بریدن زبان اسانلو که خودش یک سند زنده است. می خواهم بگویم که سرنوشت فعالین کارگری‌ای که علنا اعتراض و اعتصاب سازمان داده اند را می دانیم و اگر امروز سخنگویان جنبش کارگری از محیط کار به خارج از محیط کار انتقال یافته‌اند، دلیل اصلی‌اش سرکوب عریان جمهوری اسلامی است.

نهادهای کارگری احتیاج به حمایت دارند

نهادهای مواجب بگیر جمهوری اسلامی هم دیگر این واقعیت را پذیرفته اند که کسی نه در بین کارگران و نه در بیرون از محیط کار، آنها را تشکل کارگری به حساب نمی آورد. همان چیزی هستند که همه آنها را با همان ماهیت صدا می کنند: نهادهای دست ساز دولت برای لو دادن فعالین کارگری و بقول خودشان “بازوی توانای مدیریت”، در گزارش دادن به اربابانشان از احتمال اعتراض. این مسئله که آنها وابسته به دولت هستند را هم دبیر اول شوراهای اسلامی کار، اولیا علی بیگی، در میزگرد ایلنا با ایشان و محمد مالجو اعتراف کرد، و هم نمایندگان نهادهای کارگری رژیم از شوراهای اسلامی کار و انجمنهای صنفی در مناظره‌های شبکه یک تلویزیون جمهوری اسلامی بر سر دستمزد سال ۱۹۹۳ و همچنین در مناظره بر سر تغییر قانون کار. مسئله این است که اکنون که معلوم شده است رژیم در حقنه کردن این پادوها، بعنوان نمایندگان کارگران شکست خورد، انتظار می رود آدمهایی که نفعی در تخریب تشکل و نهادهای کارگری ندارند، چوب لای چرخ آنها نگذارند. متأسفانه بعضی از چپهای سوراخ دعا گم کرده، هر وقت جنبش کارگری تکانی به خود داده است، اولین وظیفه ای که برای خودش تعریف کرده حمله به همین نهادهای موجود کارگری بوده است. مهم است که این چپ به چند نکته توجه کند. اول اینکه هر حرکت مضری که به نام چپ بشود، کل جنبش چپ در جامعه متضرر می شود. و دوم اینکه جامعه متنفر از جمهوری اسلامی حمله ناسالم و غیردوستانه به فعالین و نهادهای مستقل کارگری را همسو با منافع دشمنان طبقه کارگر قلمداد خواهد کرد.

در آخر باید چند نکته مهم دیگر را به یاد داشت. اولا، همچنانکه چند بار هم تکرار کردم نهادهای مستقل کارگری در یک تناسب قوایی تلاش و مبارزه می کنند که جمهوری سرکوب اسلامی دست بالا را دارد. از هر حرکت و جنب و جوشی که از فعالین نهادهای مستقل کارگری سر بزند، باید در عین نقد سالم و دوستانه، بیشترین حمایتها به عمل آید. این نهادها کار علنی و “قانونی” می کنند. وظیفه خود را پخش شبنامه تعریف نکرده اند. با داشتن نام و آدرس واقعی، دارند در روز روشن و در جامعه ای زیر سرنیزه های حکومت اسلامی، تا جائی که امکان دارد کارگران را سازمان می دهند. همین یکی دو هفته پیش بود که جمیل محمدی، ریبوار عبداللهی، مظفر صالح نیا، زانیار دباغی، حاتم صمدی، جعفر عظیم زاده و خلیل کریمی را بخاطر همین سازماندهی کارگران احضار و بعضا محکوم به زندان کردند. در یک چنین شرایطی هیچگونه محاسبه فرقه ای از چشم ما کارگران و کل جامعه دور نخواهد ماند!

جنبش کارگری اولین گامهایش را در شرایط تازه برداشته است و در این راه احتیاج به کمک دارد. نباید از هیچگونه کمکی که راه درست را هموارتر کند دریغ کنیم.

۷ مارس ۲۰۱۵

توضیح

======

* در این بین البته باید از مواضع کسانی که، نه اتفاقات مثبت جنبش کارگری، بلکه تلاش برای تشکیل دولت موقت با حجاریان و دوستی با صالح مسلم داستان زندگی سیاسی شان شده است، به عنوان استثنائات در بین نیروهای اپوزیسیون چپ نام برد که هر گاه حرکتی از جنبش کارگری را شاهد بوده ایم، اینها زانوی غم بغل کرده اند!


ناصر اصغری