نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

فعالین جنبش‌های اعتراضی به این نمونه توجه کنند

هر کدام از اتفاقات سیاسی چند سال گذشته درس‌های مهمی برای پیشروی جنبش‌های اعتراضی در بر داشته‌اند. از هر واقعه‌ای مثل بهار عربی، پیروزی سریزا در انتخابات یونان، جنبش اشغال، جنبش اعتراضی سال ٨٨ در ایران، بحران مسکن در آمریکا، اعتراضات در شهرهای آمریکا به وحشی گیری پلیس علیه سیاهان، اعتراض میلیونی در اروپا به قتل عام کارمندان شارلی ابدو و غیره می‌توان درس‌های بسیار گرانبهائی برای صیقل دادن سلاح مبارزاتی مان گرفت. اما اعتراضات به تنهائی برای عبور از یک موقعیت نامناسب به موقعیتی بهتر کافی نیستند. اعتراض خشم جاری شده توده‌های معترض است. این خشم را باید سازماندهی کرد و این سازماندهی در دو سطح محلی و سراسری بسیار حیاتی هستند.  در یادداشت امروز می خواهم به یک واقعه سیاسی نسبتا محلی تری بپردازم که به نظر من برای فعالین سیاسی – اجتماعی می تواند بسیار آموزنده باشد. انتخابات استانی استان آلبرتا در کانادا. باید اعتراف کنم که بیش از ٩٩ درصد از خوانندگان این یادداشت نه آلبرتا و کانادا برایشان مهم است و نه اسم استان آلبرتا را شنیده‌اند. کلا کانادا در معادلات سیاسی جایگاه خاصی در جهان ندارد. انتخابات استانی آن، در بیرون از کانادا، حتی حاشیه‌ای تر از انتخابات و وقایع سیاسی سراسری این کشور هستند. اما انتخابات ۵ مه ٢٠١۵ استان آلبرتا کانادا را باید، به نظر من، در زمره اتفاقات مهم سیاسی که درس‌های مهمی می شود از آن گرفت گذاشت. به همین خاطر این یادداشت من هم گزارشی درباره انتخابات آلبرتا نیست. نگاهی به درس‌های آن برای فعالین سیاسی است.

روز ۵ ماه مه در کانادا شاهد قدرت گیری حزب نیو دمکرات (ان دی پی) در استان آلبرتا بودیم. حزب مزبور که حزب سوسیال دمکرات کاناداست در این انتخابات برای اولین بار بیشترین کرسی‌های پارلمان استانی را برای تشکیل کابینه به خود اختصاص داد. قبل از آن، حزب محافظه کار که یک حزب دست راستی است برای ۴۴ سال متوالی، از سال ١٩٧١ در قدرت بود. قبل از حزب محافظه کار، حزب دست راستی دیگری از سال ١٩٣۵ تا ١٩٧١ در این استان قدرت را در دست داشت. سراسر استان آلبرتا، از شهرهای بزرگ گرفته تا شهرکها و تا به اصطلاح روستاها دست رد به برنامه و کاندیداهای حزب محافظه کار زدند.

شکستن ذهنیت “جامعه‌ای محافظه کار”!

در قدرت بودن احزاب راست و محافظه کار در آلبرتا برای بیش از حداقل ٨٠ سال، به آلبرتا عنوان “استان محافظه کار” داده بود؛ طوری که به نوعی به باور همگانی تبدیل شده بود که ساکنان آلبرتا علی العموم و ساکنان بزرگترین شهر آن، کالگری، بطور مشخص آدم‌های دست راستی و حتی راسیست هستند. با دست رد زدن به سینه احزاب دست راستی در این استان و در بخش وسیعی از شهر کالگری، این تصور خشک و کلیشه‌ای دود شد و به هوا رفت. یک چنین شوکی همه را به فکر فرو برد. بعضی از تحلیل‌گران سیاسی که با شکست مفتضحانه حزب محافظه کار و حزب “گل رز وحشی”، که حزب اپوزیسیون اصلی پارلمان این استان، که آن هم حزبی دست راستی انشعاب کرده از حزب محافظه کار است، از “فروپاشی دیوار برلین” آلبرتا حرف زدند.

آلبرتا علی العموم استانی با منابع طبیعی و چاه‌های نفتی زیادی است که باعث ثبات سیستم‌شان در این بخش از دنیا شده بود. کاهش این اواخر قیمت نفت از بشکه‌ای ١٠٠ دلار به ۵٠ دلار در عرض مدت کوتاهی، این ثبات را از بین برد. با بیکاری و کاهش دستمزدها و ریاضت کشی اقتصادی، فقر وسیعی بر جامعه حاکم شد. اینجاست که توده‌ها به فکر تغییر می‌افتند.

تغییر در ذهنیت توده‌ها علی العموم چیز ساده‌ای نیست. راحت به تغییر تن نمی‌دهند. تغییر میدان آزمایش نشده‌ای است. وقتی که بخش وسیعی روزانه سر کار می‌روند و دستمزدی که می‌گیرند زندگی‌شان را کمابیش تأمین می‌کند، هر روز به فکر تغییر نمی‌افتند. زمانی در سطحی وسیع و مٶثری به تغییر فکر می‌کنند که گذران زندگی روزمره برایشان غیر ممکن می شود.

همه چیز ممکن است

باب ری (Bob Rea)، نخست وزیر پیشین استان اونتاریو از حزب ان‌دی‌پی که بعدها رهبر حزب لیبرال کانادا (سراسری) شد، در فردای بعد از انتخابات آلبرتا در تحلیلی گفت که وقتی مردم به زندگی شان نگاه کنند و خود را در بی ثباتی و فقر و بحران ببینند همه چیز ممکن است. اما، بنظر من برای فعالین اجتماعی این “همه چیز” نباید فقط در تعویض احزاب پارلمانی خلاصه شود. همه چیز ممکن است اگر فعالین جنبش کارگری و دیگر جنبش‌های اعتراضی نیروی خود را مصروف راه حلی رادیکال بکنند. قدرت گیری حزبی از دایره احزاب طبقه حاکمه باعث تغییری ماندگار و چندان مطلوب نخواهد شد.

منظور باب ری هم دقیقا همین نکته بود. کانادا هم در چند سال گذشته از اعتراضات توده ای وسیع و خبرساز در سطح جهانی بی بهره نمانده است. اعتراضات قدرتمند به ریاضت کشی اقتصادی در استان کبک که در یکی از راهپیمائی ها حدود ۴٠٠ هزار نفر از شهر منتریال دست به راهپیمائی زدند یک نمونه از این اعتراضات است. و یا گزارشی که یکی دو سال پیش توسط چند ان جی او و چند اتحادیه سراسری کارگری منتشر شد، مبنی بر اینکه وضعیت اقتصادی و چشم انداز تاریک و بی افقی، جوانان را به سمت رادیکالیسم سوق می دهد. همه اینها حکایت از این دارند که “همه چیز ممکن است”.

نقش فعالین اجتماعی و اتحادیه‌های کارگری

تحلیل‌های بعد از قدرت گیری حزب ان‌دی‌پی بر این نکته انگشت می گذارند که نه تنها اتحادیه‌های کارگری منابع مالی خوبی در اختیار کمپین انتخاباتی حزب ان‌دی‌پی قرار دادند، بلکه فعالین کارگری بطور بسیار مٶثری در کمپین شکست حزب محافظه کار و قدرت گیری حزب ان‌دی‌پی شرکت داشتند و مایه گذاشتند.

نه تنها فعالین کارگری و اتحادیه‌های کارگری در شکست حزب محافظه کار دست داشتند، بلکه حزب محافظه کار آلبرتا و حتی در سطح سراسری در کانادا هم، یک حزب با گرایشات قوی راسیستی، ضد زن، مذهبی (مسیحی) و ضد همجنسگرا است. (وکیل یکی از زندانیان کانادائی در گوانتانامو درباره نخست وزیر کانادا، که از حزب محافظه کار و از شهر کالگری است، در کنفرانس خبری به مناسبت آزادی موکل خودش گفت که هارپر (نخست وزیر کانادا) آدمی راسیست است.) منظورم از گفتن این نکات این است که همه فعالین اجتماعی درگیر، از فعالین جنبش زنان، همجنسگرایان، فقرا گرفته تا فعالین جنبش کارگری و آزادی بیان و دنباله روی نکردن از جرج بوش و حزب جمهوریخواه آمریکا، در به شکست کشاندن حزب محافظه کار و قدرت گیری حزب ان‌دی‌پی نقشی فعال داشتند.

موقعیت بحرانی می‌تواند فعالین همه جنبش‌های اعتراضی، که نفعی در سر پا ماندن سیستم آدمکش سرمایه‌داری ندارند را بسیج کند. باید راهش را پیدا کرد و حزب مطلوبش را ساخت.

مطالباتی که جامعه را بسیج کردند

می گویند ان‌دی‌پی اعتراض مردم به حزب محافظه کار بود. باید هم چنین باشد. در وهله اول باید حزب “نه” بود. پابلو ایگلسیاس، رهبر حزب تازه تأسیس پودوموس اسپانیا در سخنرانی اعلام موجودیت این حزب می گوید که لنین در روسیه بر مطالبه مهم جامعه، یعنی صلح دست گذاشت و جامعه را حول آن، دور حزبش بسیج کرد. این مسئله همیشه و در همه جا صدق می کند. سریزا در یونان بر مقابله با برنامه‌های ریاضت کشی اقتصادی انگشت گذاشت. در انتخابات استان آلبرتا، چند مطالبه مهم اقتصادی راه را برای پیروزی ان‌دی‌پی باز کردند. افزایش مالیات شرکتهای بزرگ نفتی، که بخش اعظم ثروت یکی از ثروتمندترین استانهای کانادا در دست آنهاست، از ١٠ درصد به ١٢ درصد یکی از شعارهای مهم حزب ان‌دی‌پی بود. افزایش حداقل دستمزد از کمی بیشتر از١٠ دلار به ١۵ دلار شعار مهم دیگری بود که توده‌های وسیعی را بسیج کرد. بازنگری سیستم پرداخت حق امتیاز شرکتهای بزرگ نفتی که منفور جامعه هستند، شعار دیگر مهم انتخابات حزب ان‌دی‌پی بود.

بالاتر گفتم که در وهله اول باید حزب “نه” بود. باید از نه شروع کرد و به شعارهای بسیج کننده دیگری نیز رسید. اول باید به چیزی مثل حزب منفور محافظه کار “نه” گفت و بعد به مطالبه افزایش حداقل دستمزد از ١٠ دلار به ١۵ دلار رسید. باید از شعار صلح شروع کرد و به شعار سرنگون باد تزار رسید. به “همه قدرت به شوراها” رسید.

نقش تحزب

مهمترین نکته شاید وجود و همچنین عدم وجود حزب در فعالیتهای فعالین اجتماعی برای تغییر در استان آلبرتا باشد. فعالین کارگری و فعالین جنبش‌های اعتراضی بر این امر واقف بودند که بدون تقویت یک حزب امکان هیچگونه تغییری، حتی امکان پس زدن کاندیداهای حزب محاظفه کار هم وجود ندارد. اما حزبی را که به قدرت رساندند ابزار هیچگونه تغییر رادیکال و کیفی نیست! این فعالین برای به شکست کشاندن سیاستهای حزب محافظه کار، حزب دیگری از همان طبقه، حزب جناح چپ بورژوازی در استان آلبرتا را تقویت کرده و به قدرت رساندند. اما، بقول رالف میلبند که در باره حزب لیبر انگلیس نوشته بود این حزب مثل ماشین قراضه‌ای است که هرگونه امید بستن به آن اشتباه مهلکی بیش نیست، حزب ان‌دی‌پی هم، که اتفاقا حتی از احزاب سنتی سوسیال دمکرات اروپا هم راست‌تر است، سلاحی در دست طبقه کارگر برای آینده‌ای بهتر نیست! در این باره حتی لزومی به تحلیل نقش و رسالت احزاب سوسیال دمکرات نیست. خود پرونده حزب ان‌دی‌پی که در استان‌های دیگری در کانادا در قدرت هست و یا در زمانی نه چندان دور بوده به اندازه کافی گویای سیاستهای آن است. تجربه تلخ حملات حزب لیبر در انگلیس به سطح معیشت مردم زحمتکش، تجربه تلخ دولتهای دیگر سوسیال دمکرات در اروپا، که ادامه دهنده سیاستهای احزاب محافظه کار بودند، هنوز در اذهان زنده است!

اما مبارزه طبقاتی به جمع شدن دور حزبی برای این عرصه ضرورت می بخشد. حزبی که برنامه برای عبور از سیستم کارگرکش سرمایه داری دارد. حزبی که می خواهد جامعه را حول رفاه عمومی سازمان بدهد. واضح است که احزاب سوسیال دمکرات چنین حزبی نیستند. چنین ادعائی هم ندارند. نه ان‌دی‌پی در کانادا چنین ادعائی دارد که حزب طبقه ای بر علیه طبقه دیگر است و نه احزاب سوسیال دمکرات در اروپا چنین ادعائی دارند. احزاب همزیستی طبقات با هم هستند. فعالین کارگری در کانادا باید به فکر ساختن حزبی باشند که رسالتش تغییر رادیکال وضع موجود است. چنین حزبی متأسفانه موجود نیست.

درس‌ها چه می‌توانند باشند؟

آنچه که در این یادداشت آمد مربوط به اتفاقی است مهم در یک گوشه بسیار پرت این دنیا. ما هر روز درباره انتخابات پارلمانی در کشورهای پارلمان دار حرف نمی زنیم. من یکی بندرت با انتخابات پارلمانی در کشوری به وجد می‌آیم! هم زمان با انتخابات در آلبرتا، انتخابات پارلمانی در استان دیگری در کانادا در جریان بود که حتی در اخبار سراسری هم انعکاس پیدا نکرد. انتخابات آلبرتا، بخاطر تأثیرات سیاسی و اینکه “همه چیز ممکن است” سرتیتر اخبار تمام رسانه های راست و لیبرال کانادا شد.

قصدم از پرداختن به انتخابات آلبرتا، نه خود کانادا و آلبرتا بود؛ بلکه قصدم این بود که اگر خودم کسی بودم که استان آلبرتا را نمی‌شناختم ولی این نوشته را می‌خواندم، به فونکسیون‌هایی که باعث تغییر شدند فکر می‌کردم. به این فکر می کردم که آیا می‌شود برای تغییر در ایران دست به کارهایی مثل کارهای انجام شده در آلبرتا زد؟ چگونه می‌شود خشم جاری شده توده‌ها در ایران را به یک کانال مٶثر هدایت کرد؟ بر نقاط ضعفی که در آلبرتا بنظرم رسیدند چگونه می‌شود فائق آمد؟ در ایران چه شعارهایی را می‌شود برای بسیج توده‌ها به دست گرفت؟ بقول باب ری “همه چیز ممکن است!” یک چیز مهم، یک شعار مهم بسیج کننده، از این همه چیز در ایران چه می‌تواند باشد؟ آلبرتا فدراسیون کارگری بزرگ و مهمی دارد. اتحادیه‌های کارگری دارد. این نهادهای متشکل کارگری منابع مالی خوبی در اختیار دارند. چه چیزی را می‌شود در ایران جایگزین این کمبودها کرد؟ آیا جامعه ایران اسلامی است؟  امیدوارم که فعالین سیاسی و اجتماعی در ایران به همه اینها از لنز اتفاق استان آلبرتا نگاه کنند که آیا می‌شود درسی از این واقعه گرفت؟!

ما در باره انتخابات پارلمانی حرف نمی‌زنیم، برای اینکه دنبال تغییرات ریشه‌ای و رادیکال هستیم. حتی رادیکال‌ترین حزبی هم که تنها ابزار قدرتگیری اش انتخابات است، امکان دست بردن ریشه‌ای به رفرم را ندارد. (این البته بحث دیگری است که باید جای دیگری به سراغش رفت.) چه ابزاری را برای تغییر کم داریم؟ چگونه می شود بر این کمبودها غلبه کرد؟

اینها سئوالات بازی هستند که هر اتفاق سیاسی مهمی، از جنس انتخابات پارلمانی آلبرتا، باید این سئوالات را دوباره جلوی ما بگیرند.


ناصر اصغری