نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

زنان سرپرست خانوار

امروز جا دارد که نگاهی هم به زنان سرپرست خانوار داشته باشیم. در جامعه ای که برای گذران معیشت، همه اعضای یک خانواده می بایست دست به دست هم به انواع و اقسام مشاغل بپردازند تا بتوانند زندگی خود را در سطح نرم جامعه امروزی نگه دارند، زنان تنها که سرپرستی خود و خانواده تحت تکفل شان را بعهده دارند، در شرایطی ناامید کننده بسر می برند.  زنان سرپرست خانوار در کشورهای ”توسعه نیافته تر“ در شرایطی بس دشوار به سر می برند به نحوی که از طرف مرکز پژوهش های جمعیتی آسیا و اقیانوسیه به عنوان فقیرترین فقرا معرفی شده اند. در کشورهای اروپایی این زنان از حداقل کمک های دولتی، بیمه های درمانی و اجتماعی بهره مند می باشند. آنها بی سرپناه و گرسنه نمی مانند و با اعتماد به اینکه کودکانشان حداقل تا سن 16 سالگی می توانند به تحصیلات خود ادامه بدهند، بعد هم دوره های حرفه ای ببینند تا در بزرگسالی بتوانند نان خود را در بیاورند، اندک آرامش خیالی دارند. هر چند در شهرهای بزرگ و بی در و پیکری مثل پاریس ، هامبورگ و برلین… درصد سوءتغذیه مزمن بین شهروندان با سیری صعودی بالا می رود. در این کشورها زنان سرپرست خانوار که با کمک های دولتی گذران زندگی می کنند، مشکلات خاص خود را دارند. بطور مثال، حتی کودکان این زنان به آنها سرکوفت می زنند که مایحتاج زندگیشان با مالیات های کسر شده از حقوق مردم تامین می شود. گفته می شود: «کسانی که کار نمی کنند بی عرضه هستند، یا اینکه کودکان این زنان، لزومی ندارد تحصیلات عالیه داشته باشند، این کودکان بهتر است اول یاد بگیرند که چطور می بایست نان خود را دربیاورند.» یا اینکه با وجود رکود کار» اداره کار» دائم به این زنان فشار می آورد که به هر شغلی روی بیاورند و حتی آنانی که تحصیلات عالیه دارند گاه مجبور می شوند به مشاغلی از قبیل خدمتکاری و کاردر هتل ها روی بیاورند.

در ایران زنانی که به تنهایی بار مسئولیت سرپرستی خانواده شان را عهده دار هستند، ده در صد کل خانواده های کشور را تشکیل می دهند. به علت افزایش سرسام آور اعتیاد، بیماری های عصبی و روانی و طلاق، طبق آمار غیر رسمی سالانه 60 هزار زن به زنان سرپرست خانوار افزوده می شوند. این به معنای فقر فزاینده در جامعه و افزایش نجومی کودکان کار است.
مسائلی که زنان سرپرست خانوار را رنج می دهد علاوه بر فقر و گرسنگی مزمن، مشکلات تربیت  فرزندانشان، استرس، بدبینی ، اضطراب و احساس روزافزون ناامنی و تنهایی است. اکثریت این زنان بخاطر مشکلات اجتماعی شان تنهایی خود را حاشا وپنهان می کنند. معمولا در محیط کار و زندگی شان، خود را متأهل معرفی میکنند. طبق آمارگیری غیر رسمی که در یکی از محلات اطراف کرج در سال گذشته انجام گرفت، از هر پنج خانوار یک خانوار تحت سرپرستی  زن خانواده بوده است. آنها برای اینکه در و همسایه از وضعیت زندگیشان مطلع نشوند، مسئولان اداره آمار را به داخل خانه هاشان برده و اذعان می کردند که کسی نباید از وضعیت زندگیشان مطلع شود..
متاسفانه تنها آمار رسمی که در رابطه با زنان سرپرست خانوار در دسترس عموم است، برمی گردد به سال 1357 و مقایسه آن با سرشماری سال 1345. این مقایسه نشان می دهد که از سال 45 تا سال 75 جمعیت زنان سرپرست خانوار از330 هزار به یک میلیون و ششصد هزار رسیده است.
تعابیر و تعاریف مختلفی در رابطه با زنان سرپرست خانوار وجود دارد، بطور مثال طبق تعریفی که در سایت زنان کارگر سرپرست خانوار آمده است » زنان سرپرست خانوار، زنانی هستند که سرپرستی خود و سایر افراد تحت تکفل خود را بعهده دارند، که شامل دختران کارگر مجرد که سرپرست خانواده خود «پدر، مادر، خواهر، برادر» هستند. زنان کارگر سرپرست خانوار با همسران مفقودالاثر با افراد تحت تکفل خودشان.» این تعریف از زنان سرپرست خانوار، زنانی را که شوهرانشان در پی بیکارسازی ها از کار اخراج شده اند و به مشاغل کم درآمد و موقت می پردازند را نادیده گرفته است. اکثریت زنان سرپرست خانوار را کارگران و زحمتکشان جامعه تشکیل می دهند که در این شرایط تامین مایحتاج زندگی خود و خانواده شان برای آنها کاری شاق و طاقت فرسا است.
وجود بیکاری که گریبان جامعه را گرفته است – با توجه به نرخ اشتغال زنان  در ایران که بر اساس آمارهای سازمان مدیریت و برنامه ریزی تنها11% است –  و افزایش فشارهای اقتصادی به خانواده ها باعث شده است که آن دسته از زنان هم که از تحصیلات عالیه برخوردارند به شغل های خانگی از قبیل پاک کردن و خشک کردن سبزی، قالی بافی، یا اینکه کار در خانه ها و نگهداری از بیماران و… روی آورند..
به دلیل استیصال و سراسیمگی این زنان خیلی راحت طعمه بازار سیاه و دلالی و فحشا می شوند. رشد نجومی شمار زنان سرپرست خانوار باعث شده که دیگر نتوان در مورد آن ها بی تفاوت ماند. باتمام این احوال طبق گزارش های رسمی تنها 800 هزار زن سرپرست خانوار تحت پوشش نهادهای دولتی و غیر دولتی هستند. از این بین تنها 270 هزار نفر از خدمات بیمه اجتماعی برخوردارند و تنها هفت هزار نفر از بیمه رایگان. کمک خرجی دریافتی این خانواده ها قرار است از سال آینده از 30 هزار تومان به 130هزار تومان افزایش یابد..
تنها دغدغه جدی  که رشد نجومی جمعیت زنان خانوار در ارگان های رژیم ایجاد کرده و نشانه های آن را در مباحث و گفتگوهای مجلس نشینان می توان مشاهده کرد، انواع و اقسام طرح ها است که در مضمون همگی یکی است. هدف همه این بحث ها و طرح ها تنها این است که  رژیم چطور بتواند فاجعه زنان سرپرست خانوار را، که رشد صعودی سرسام آور دارد، طوری مهار کند که کمترین خرج و بیشترین نتیجه را در سرپوش گذاشتن بر این معضل اجتماعی داشته باشد..
یکی از طرح هایی که در مجلس در دست بررسی است، طرح » توانمندسازی زنان سرپرست خانوار» نام دارد. این طرح شامل خدمات دهن پرکنی از قبیل خدمات مددکاری، مشاوره های حقوقی، آموزشی و  خدماتی در زمینه کاریابی، حمایت های بیمه، کمک هزینه های آموزشی، مهارتها… می شود. در سال 71هم طرح حمایتی از زنان و کودکان در مجلس به تصویب رسید که به دلایل مختلف از فبیل نداشتن بودجه کافی، نداشتن ضمانت اجرایی و … هیچ مشکلی را حل نکرد. این را می توان اینطور معنی و توجیه کرد که طرح قبلی به اندازه کافی برای رژیمی که رهبرش میلیونها خرج می کند تا یک سفر به قم داشته باشد، مقرون به صرفه نبوده است. طرح توانمندسازی زنان سرپرست خانوار قرار است همین معضل را حل کند. یعنی مخارج کمتری برای رژیم در سرپوش گذاشتن بر بیچارگی زنان سرپرست خانوارداشته باشد و همچنین سعی می شود که جای مقصر و ستم کش را عوض کند، یعنی به جای رژیم و سیستم سرمایه، خود این زنان را مقصر جا بزند. لفظ جدیدی که در این طرح به جای «حمایت» از زنان و کودکان استفاده شده، یعنی لغت «توانمندسازی» به وضوح بیان کننده همین واقعیت است، یعنی قرار است این زنان به آن مقامی برسند که به جای قربانیان این رژیم، مجرم وضعیتی که در آن هستند شناخته شوند ( البته با کمترین هزینه ممکن).
این طرح جدید همانطور که مدافعان طرح از آن دفاع می کنند، دیگر توجهی به وضعیت اقتصادی و فقر این خانواده ها ندارد، بلکه  به قولی سعی در مهیا کردن شرایط و زمینه اجتماعی و فرهنگی دارد به نحوی که این زنان را آنقدر ”توانمند“   نماید که خود بتوانند موقعیت کاری و اجتماعی شان را سامان بخشند. اولین اقدام در جهت اجرای طرح، این است که: » می بایست شرایطی بوجود بیاید تا هم خود این زنان و هم جامعه راحت تر این زنان را به عنوان واقعیت بپذیرند.» یعنی از نظر این حضرات قانونگذار و مجلس نشین رژیم، تا بحال مشکل اصلی این زنان، مشکل اقتصادی از قبیل فقر، بیکاری و … نبوده بلکه اصل اشکال به این برمی گشته که نه خود این زنان و نه رژیم وجود آنان را به عنوان واقعیت قبول نمی کرده، بخوان:» جامعه این زنان را به عنوان زنان مجرم و مقصر» قبول نمی کرده است. همانطور که دریک جامعه مردسالار خود زنی که مورد تجاوز قرار می گیرد، از آنجا که یک طرف قضیه بوده مقصر حساب می شود،  اینجا هم زنان سرپرست خانوار خودشان مقصر هستند.
دومین قدم هم این است که: » هم خود این زنان و هم جامعه تلاش کنند تا این زنان راحت تر به بازار کار وارد شوند.» یعنی اینکه این خود رژیم با مجموعه سیاست های ضد کارگری خود نیست که باعث و بانی تمام این مشکلات است. از این  پس جامعه و همه اعضای آن با دیدن کودکان کار و زنان مستأصل، که برای به چنگ آوردن لقمه نانی و برای گذران زندگی به سر قبر مردگان و قبرستان هم روی می آورند، را می بایست از این پس به چشم گناهکار یا نهایتا با چشم بی تفاوتی بنگرند چرا که خود این زنان تلاش نکرده اند و بی همتی به خرج داده اند.
زهر تمسخر این طرح آنجا است که بعضی نمایندگان مجلس می گویند:» چون مشکلات این زنان در اساس مشکلات اقتصادی است، اجرای این طرح تنها هزینه ای است که جامعه تقبل می کند» یعنی مشاوره های حقوقی دادن، خدمات آموزشی و مددکاری و … هم برای رژیم پر خرج است و لزومی به اجرایشان نیست. طبق اظهارات این نمایندگان:» طرح  کمک به زنان و کودکان هم که در سال 71 تصویب شد و بدلیل هزینه بردار بودنش به اجرا در نیامد“ دال بر محق بودن ایشان است.و.
بطور واقعی مشکل «زنان سرپرست خانوار و کودکان کار» همین وجود نظام سرمایه داری در جامعه است، رژیمی که برای حفظ خود دست به خصوصی سازی ها، ازبین بردن یارانه ها، بیکارسازی ها و… زده است.
برای حل معضل زنان سرپرست خانوار و کودکان کار، میبایست فشار روحی و روانی ناشی از بیکاری و عدم امنیت شغلی، از دوش جامعه برداشه شود.
می بایست قاچاق مواد مخدر که تماما در اختیار دستگاه های حکومتی وسپاه پاسداران است، قطع شود. تا از تعداد معتادان کاسته گردد.
می بایست حکومت سرمایه داری با تمام دم و دستگاه آن  برچیده شود تا دیگر نتوانند کسی را از کار اخراج کنند و مشکلات فقر و بیکاری را بوجود آورند.
واقعیت این است که در اوضاع امروز، هر کسی، به هر شکلی مشغول چانه زنی با رژیم باشد، نمی تواند خود را پشتیبان این زنان بداند.
از کیسه آنها هم که می گویند:» این رژیم می بایست برود، اما سرمایه داری قابلیت آن را دارد که به شکل دیگری به وجود خود ادامه بدهد» هم نمی تواند خیری به این زنان برسد، چرا که سیستم سرمایه داری برای حفظ خود اکنون به مرحله ای رسیده است که باعث و بانی تمامی این معضلات و مشکلات جامعه است.
اوضاع کنونی و جنگی که دولتهای اروپایی و امریکایی  با این رژیم به اشکال مختلفی از قبیل تحریمهای اقتصادی دنبال می کنند، هر چه بیشتر کمر کارگران وزحمتکشان را می شکند.  گرانی سرسام آور، لغو یارانه ها و  شرایطی که هر روزبر تعداد بی کاران افزوده می شود این فلاکت را سبب شده. رژیم با وقاحت هر چه تمامتر بار همه این مشکلات را بر دوش کارگران و زحمتکشان انداخته، صدای اعتراض کارگری در جا خفه می شود و فعالین کارگری سر از زندان های رژیم در می آوردند.
در این شرایط زنان سرپرست خانوار می توانند در محلات هر چه بیشتر متشکل شوند، این تشکل ها در عین ایجاد شرایط کمک و همیاری و مقابله با فقر و تباهی برای زنان، می بایست با فعالین ومبارزان کارگری متحد گردند، چرا که برای نجات خود از این اوضاع، هیچ راهی به غیر از مبارزه متحدانه  طبقاتی بر علیه نظام سرمایه داری و درهم شکستن آن باقی نمانده است. *

 مینا فرخنده، 25 مارس 2012


به نقل از به پیش! شماره 72، یکشنبه 13 فروردین 1391، 1 آوریل 2