نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

سکوت در برابر جنایت، جنایت است!

حد شرعی ٨٠ ضربه شلاق بر دختری در جاغوری اجرا گردید.

گوش و بینی عا یشه به دستور طالبان بریده شد.

یک دختر هنر پیشه در کابل به قتل رسید.

زوجی در شمال به حکم شریعت سنگسار گردیدند.

سحر گل در بغلان از زیر زمینی خانه شوهرش نجات داده شد.

دختر هشت ساله ای را سر بریدند.

طالبان مسلح …. طالبان غیر مسلح

این ها عناوین کوتاهی هستند که حتی با معیار افغانی برای بررسی خشونت بر زنان و کودکان در افغانستان، شدیدأ تکان دهنده و زجر آور اند. اینگونه پیش آمد ها در جوامع متمدن، “جنایت” نامیده میشوند و بارها سر خط اخبار و روز نامه ها را تشکیل می دهند، در نگاه اول همۀ مواردی که شمۀ از آنها در فوق ذکر شد یک مخرج مشترک دارند که عبارت است از تطبیق حد شرعی .

 

 در قدم اول چنین پنداشته میشود که اسلامیست هایی با توسل به این جنایات به دلیل ضدیت با دموکراسی، که سرمایه داران غربی به سرکردگی آمریکا در قالب حکومت اسلامی کرزی حامی آن معرفی شده است، به این شکل چنگ و دندان نشان میدهند. ولی داوود ناجی در گزارشی در مورد دوشیزه از جاغوری که در سایت بی بی سی منتشر شده است، مینویسد که افرادی مربوط به باشی حبیب، یکی از قوماندانهای حزب اسلامی، به فرمان ملا هایی از جمله رحیمی مشهور به رحیمی گاو، که از وابستگان نهضت اسلامی بوده است، با هشتاد ضربه شلاق بر بدن دختری که او را کفن پوشانیده بودند، حد شرعی را به جا می آورند. ولسوال جاغوری ظفر شریف، که تحصیلات اکادمیک هم دارد، این جنایت را تنبه دختری میداند که هنجارهای اجتماعی را رعایت نمیکرده و باین دلیل متنفذین محل تصمیم گرفته اند که زهر چشمی از او بگیرند.

شفیقه خواهر صابره که در تظاهرات اعتراضی علیه این جنایت در شهر کابلشرکت داشته است میگوید که قبل ازین خانواده آنها از طرف عده ای مورد لت و کوب قرار گرفته و پدرش در اثر چراحات حاصله چهار روز در بیمارستان بستری بوده است. تناقض عجیبی که در این ماجرا موجود است این است ملا ها به پسری که متهم است با صابره رابطه نا مشروع داشته است، دستور داده اند با خوردن سوگند، بیگناهی اش را ثابت کند. او بعد از ادای سوگند، آزاد میگردد. اما صابره را با فتوای شیخ رحیمی و دستور باشی حبیب شلاق میزنند.

کار نامه های غیرانسانی باشی حبیب از زمان حاکمیت مجاهدین تا دوره که او در رکاب طالبان به آدم ربایی و زور گویی مشغول بود، و بلاخره زمانی که آمریکایی ها او را به اخذ درجات بلند نظامی مفتخر کردند، به تمام اهالی ولسوالی جاغوری روشن است. او با اتکا به آن سوابق نکبت بار، نمیتوانست مأمور حفظ امنیت در منطقه گردیده و باز هم در مقام مجری احکام شریعت، مقررات غیرانسانی سلطه مذهب را بر مردم تحمیل کند، اگر که قدرت از خود بیگانه ساز سرمایه و مذهب را که در وجود دستگاه حاکمیت کرزی بهم گره خورده اند، با خود نمیداشت.

نکته دیگری که در گزارش بآن اشاره شده است، اطمینان ناتو از ناتوانی طالبان در کسب مجدد قدرت سیاسی در افغانستان، بعد از خروج آنهاست. در ادامه سوالی مطرح میگردد که بعد از خروج نیروهای ناتو چه کسی بایست جلو خشونت های سازمان یافته در برابر زنان و کودکان را در افغانساتن بگیرد؟ جهت رفع توهم آن عده ایکه میپندارند طالبان صرفآ یک پدیده افغانستانی است و عساکر تا دندان مسلح ناتو متعهد به آزادی وآرامش مردم در جغرافیایی که افغانستان نامیده میشود، هستند، مشاهده این ویدیو کلیپ را در آدرس ذیل، که حاوی بخشی از اعترافات هیلری کلنتون است، توصیه مکنم. هیلری کلینتون به صراحت میگوید که:

 “مردمی که امروز ما با آنها می جنگیم، بیست سال قبل از آنها حمایت میکردیم….. ریس جمهور ریگان با مشارکت کانگریس که از طرف دموکراتها رهبری میشد، گفتند که بیایید با ISI، با حکومت نظامی پاکستان معامله نماییم. بیایید این مجاهدین را جذب کنیم……بگذارید از عربستان و جاهای دیگر بیایند، و ذهنیت وهابی شانرا وارد کنند…. “.

اعترافات خانم کلنتون را در اینجا ببینید

 با توجه به این گفته ها و متعاقبآ بیانات جو بایدن، که گفته بود طالبان دشمن آمریکا نیست، و در هیچ یک از بیانات رسمی اوباما تذکر داده نشده است که طالبان دشمن آمریکا باشند، دیگر این خود فریبی خواهد بود که برای انسانی شدن زندگی در افغانستان به نیرو های ناتو و آمریکا، امید ببندیم.                                   

در سیستم اقتصادی حاکم، موقعیت اجتماعی و ارزش هر فردی، در رابطه با نقش آنها درپروسه تولید تعیین میگردد. در نظام سرمایه داری که ذاتأ دینامیک است، مذهب را براحتی درون شبکه خود می گنجاند. مروری مختصر بر تاریخ همزیستی مذهب و قدرت شاهد این مدعاست. در مقطع از تاریخ  در اروپا که سیستم اقتصادی فیودالیسم در برابر بورژوازی مجبور به عقب نشیی گردید، کلیسا که قدرت مالی و معنویش در هم آهنگی با فیودالان حفظ میگردید، ناگذیر بود با بورژوازی در بیافتد. چون تکامل نیروهای مٶلده در جهت امحای فورماسیون کهنه سیر مینمود برای مذهب و کلیسا راهی دیگری جزء ترویج انقیاد مردم به حاکمیت بورژوازی باقی نمانده بود.John Calvin  یکی از رهبران پروتستانت ها در موعظه ای که بی شباهت به گفته علی در نهج البلاغه نیست در دکتورین (تباهی کلی) میگوید : ” بشر طبیعتآ به گونه ای خلق نشده است که بتواند (خدا) را با قلب و روحش کاملآ دوست داشته باشد، بلکه آنها به گونه ای خلق شده اند که به خواهشات نفسانی و خواستهای خود شان گردن مینهند”. (Organisasjon og ledelse, Kristen Ulstein, Universitetsforlaget ).

 جان کالوین باین نتیجه میرسد که بیکاری مادر فساد است، و مردم نباید وقت آزاد داشته باشند تا به چیز هایی که آنها را از خدا دور میکنند، بپردازند. باین ترتیب اخلاق کار پروستانتیسم، با کمک عظیمی که به انقلاب صنعتی نمودند، نشان دادند که همیشه در رکاب قدرت اند.

 زنان و اطفال مخصوصأ در کشورهای سرمایه داری پیرامونی، که سطح تولیدات صنعتی در آنها نازل اند، به حاشیه رانده میشوند. بر این اساس نمیتوان از نمایندگان سرمایه داری و حامیان آنها انتظار داشت که بهبود وضع زنان و کودکان را ضمانت کنند. ایجاد تغییر در وضع زنان ایجاب میکند که “از رویای در گلزار زیستن” بامید نیروهای ناتو، بیرون شده و “ورود به کارزار مبارزه”  برای ایجاد زندگی ایکه شایسته انسانها باشد، را انتخاب نماییم. تنها با این انتخاب سنگین میتوان به رشد و تکامل جامعه به سوی یک جامعه انسانی فارغ از استثمار و استحمار، مطمئن گشت.

 برای جلو گرفتن از خشونت در برابر زنان، بایست اندیشه ها و عواملی که به آن خشونت ها مشروعیت میبخشند، هدف قرار گیرند. بصیر زیار در مقالۀ تحت عنوان (رشد و انحطاط اسلامیسم) مینویسد:”این درست است که فرهنگ مذهبی یا دینی طی سالیان دراز و متوالی فرهنگ مسلط در جامعه افغانستان بوده و توانسته است با به انحصار کشیدن کامل عرصه فرهنگی و ایدیولوژیک، وجدان آحاد جامعه را تشکیل دهد. هژمونی فرهنگی، بعد دیگری از سلطه طبقات حاکم است.” … “بنابر تحلیل (گرامیشی)، هژمونیسم فرهنگی بمثابه رهبری فرهنگی که توسط طبقه حاکم اعمال میگردد، با درونی شدن و جذب آن توسط جامعه، بر تمامیت آگاهی نفوذ میکند و به درک (حس عام) Commen Sence، منجر میگردد. با ایجاد کارکرد میکانیسم کنترول ایدیالوژیکی، هژمونیسم به طبقه حاکم امکان میدهد که بدون مداخله مستقیم بر زندگی شخصی کارگران و اقشار اجتماعی فعالیت های آنها را هدایت نمایند …”. در جنایت تحمیل شده بر دوشیزۀ نوجوان در حوتقول – جاغوری و تجمع مردم محل در نمایش مشمئز کننده نیروهای مذهبی، تآثیر کنترول ایدیالوژیکی هژمونیسم مذهب، به خوبی مشهود است.

البته این باین مفهوم نیست که کنترول ایدیالوژیکی طبقه حاکم تا زمان بر انداختن قدرت اقتصادی آن، همچنان ادامه می یابد. در این میان نقش نیروهای مترقی و دخالت روشنگرانۀ آنها با هویت خودشان و با سازماندهی منظم و آگاه، میتواند باور همگانی را که از هژمونیسم فکری طبقه حاکمه منشاء میگیرد، به چالش کشیده و نه تنها جلو بسیج توده ها را حول اهداف سیاسی نیروهای مذهبی بگیرند، بلکه نکته پایانی بر باز تولید افکار ارتجاعی آنها که مشروعیتش را از مذهب میگیرند، بگذارند.

 

تظاهرات دانشجویان  و نهاد های مدنی در کابل برعلیه صادر کنندگان حکم شلاق در جاغوری که مقامات را ناگذیر کرده است که شیخ رحیمی را بازداشت نمایند، نشان میدهد که افراد عادی قادرند زمانیکه از دایره رویای تغییر پا فرا تر نهند، با فعالیت های هم آهنگ و هدفمند، کار های بزرگی را انجام دهند.

نکته بسیار خوب دیگر در این تظاهرات اشتراک همزمان هر دو جنس (زن و مرد) در اعتراضات است. ممکن نیست در جنگیدن با دنیای کهنه و برپایی جامعه که انسانها نه فقط از نظر قانون حقوق برابر داشته باشند، بلکه از نظر اقتصادی هم برابر باشند، نصف از نفوس جامعه را کنار گذاشت. هر قدر صفوف مبارزان آگاه وسیعتر بوده و سازماندهی منظم و آگاهانه داشته باشند، بهمان اندازه امکان پیروزی برای عدالت و برابری در این دنیای پر از محرومیت و استثمار،  بیشتر میشود.  زحمتکش، شناخت ماهیت کار مزدى در نظام سرمایه دارى و مسألۀ لغو کار مزدى همزمان بالغو مالکیت خصوصى (آن چیزى که در جوامع به اصطلاح سوسیالیستى اصلا اتفاق نیفتاد) ، معرفى و افشاى اسلام سیاسى و بیداد تاریخى آن همراه با برملا ساختن نقش مخرب آن در تحمیق تودۀ مردم و نیز علنى ساختن هویت و جایگاه طبقاتى سران دینى و تبانى آنها با نظام سرمایه دارى، افشاى ناسیونالیسم در أبعاد گوناگون آن به خصوص نقش مخاصمانه اش میان طبقۀ کارگر و دفاع از هویت جهانى طبقه کارگر و سائر تفاوت هاى سوسیالیسم کارگرى با جریانات غیرکارگرى بورژوازى، نهفته است.

 

در حالیکه معرفى سوسیالیسم هاى بورژوازى در جهان و أفغانستان از یک جهت یکى از سمتهاى اصلى مبارزات فکرى ما را میسازد و از ضرورت هاى بنیادین بیان تئوریک زمان ما به حساب مى آید، اما از جهت دیگر آن مسیر درخشانیست که با شناخت عمیق تر و دقیق تر از آن طبقۀ کارگر و زحمتکشان افغانستان را با تاریخ جنبش هاىی به نام طبقۀ کارگر ولى اساسأ بورژوازى آشنا مى سازد. زیرا بدون شناخت واقعى تاریخ مبارزاتى جنبش چپ و انحرافات آن نمیتوان یک انتخاب علمى مبارزاتى داشت. بیان، درج، علنى سازى و افشاى این تفاوت ها و معرفى سوسیالیسم کارگرى، طبقه کارگر را آگاه ساخته تا نقش خود و تاریخ جنبش خودش را بشناسد و این شناسایی به بیدارى طبقه انجامیده وبلاخره منجر به سازمانیابى طبقه شود. امید نشریۀ “سوسیالیسم کارگرى” به همت تمام مبارزین راستیىن طبقۀ کارگر و زحمتکشان و تمام ازآدیخواهان در این راستا به پیروزى هاى تاریخى دست یابد.


نویسنده: آتیلا مهربان

برگرفته از سایت سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان