نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

یک گام به پیش (۱)

پیش در آمد ی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی

سرآغاز

بخش ۱ – سوسیالیسم به عنوان یک جنبش تاریخی

بخش ۲ – سازمان یابی طبقاتی

بخش ۳ – سبک کار حزبی 

 *


سرآغاز

سوسیالیسم محصول بلافصل و تاریخی جنبش کارگری و پدیداری این طبقه در ساحت اقتصاد سیاسی جامعه است.هرگونه انگاره ماقبل جنبش کارگری ،الزاما با صبغه های تخیلی،آرمان گرایانه و فانتاستیک رقم می خورد،که در جای خود مارکس  و انگلس کاملا به این دسته و رده از سوسیالیسم های ماقبل خودشان پرداخته اند.

رشد و گسترش گرایش سوسیالیستی از جنبه تاریخی همواره با دو شرط عینی و پایه ای مربوط بوده است:

۱ – تحرک و توسعه جنبش کارگری

۲ – کاهش و یا ضعف سرکوبگری بورژوازی؛موقت و یا با فرجه ی طولانی تر.

این امر در دوران مارکس و متعاقب انقلاب صنعتی و انقلابات نیمه قرن نونزده،در آلمان،انگلستان،فرانسه،بلژیک ،هلند و تا اندازه ای روسیه،برقرار بوده و تا دوران پیش از غلبه فاشیسم در دهه ی پیش از آغاز جنگ دوم ادامه داشته است.

در آسیا،جنش های آزادی بخش ملی در هندوچین،شرایط مساعدی را برای نفوذ و رشد اندیشه ها و گرایش های سوسیالیستی فراهم آورد.

در ایران،در ابتدای قرن بیست وبه دنبال انقلاب مشروط و تحرک جنبش توده ای علیه استبداد سیاسی و تشکیل پارلمان بورژوایی و سقوط استبداد منجر به پایه ریزی اولین حزب کمونیست در ایران  گردید که دوره ای ده ساله از ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۰ را به خود اختصاص داد.در همین دوره مبارزه کمونیستی با امر انقلاب مشروطه ،آزادی سیاسی و حقوق مدنی ،مبارزه ضد استعماری علیه انگلیس و رهایی ملی ،جنبش جنگل و تاسیس جمهوری گیلان و سازماندهی جنبش کارگری نوپا و پراکنده در قلمرو یک جامعه عقب مانده فئودالی ،پیوند خورده است .

   شرایط گشایش سیاسی ناشی از سقوط دیکتاتوری رضاخان در دوره ۳۲-۱۳۲۰ مبارزات کارگری در متن مبارزه ضداستعماری  و ملی متمرکز شده در جنبش ملی شدن نفت و در عین حال دستیابی به حقوق اولیه کارگری  که با اقدامات سوسیال رفرمیسم حزب توده تعریف می شود دوره بعدی جنبش چپ مارا تشکیل می دهد.اما این بار نه در هیات انقلابی هم چون مبارزاتی که در چارچوب حزب کمونیست در ابتدای قرن انجام شد،بلکه با اقداماتی رفرمیستی دنبال گردید.

 سپس در دوران پس از سقوط دیکتاتوری محمدرضا شاه در دوره ۶۰-۱۳۵۷ ، این امکان را برای گرایش سوسیالیستی فراهم آورد تا درمیان کارگران و روشنفکران و دانشجویان و سایر لایه های اجتماعی نفوذ کرده و اعتبار نسبی بیابد.

در حال حاضر و در لحظه کنونی از حیات اجتماعی مردم ایران وتحرک نسبی و فزاینده جنش کارگری،این شرایط به طور عینی فراهم است که سوسیالیسم گسترده تر و ریشه ای تر از دوران گذشته،به پیشروی و فضاسازی و رشد چندجانبه ای دست یافته و به یک واقعیت غیرقابل چشم پوشی در قدرت سیاسی آینده کشور دست یابد.این امر در واقع در دور تازه ای که بلافاصله و در آستانه فروپاشی نظام شاهی از نیمه ی پنجاه و هفت آغاز گردید،به جز دوره موقت سرکوب خونین دهه شصت،مجددا از اوایل دهه ی هفتاد،شروع به احیاء و بازسازی خود شد.

نمودهای این احیاء و باز سازی در بخش های مربوطه نشان داده خواهد شد.

گزاره هایی که در نوشتار کنونی به عنوان پایه و بنیاد بحث آمده است و خود از تجربه تاریخی – به دیده ی ما – مستفاد گردیده به قرار زیرند:

الف-در هرجا ،رشد و توسعه ی سوسیالیسم در میان کارگر ان و سایر توده های تحت ستم،تحت تاثیر شرایط عینی حاکم بر جنبش کارگری بوده است.به این معنا که برآمد و اعتلای جنبش مطالباتی،اعتراضی و انقلابی کارگران،مهم ترین عامل و انگیزه برای توسعه ی سوسیالیسم در میان طبقه و جامعه است.

ب- در عین حال ،سست شدن مکانیزم های سرکوب توسط طبقات حاکم،به طور هم بسته و مستقیم،جنبش کارگری را به تکاپو در آورده و شرایط اجتماعی لازم را برای گسترش و نفوذ و اعتبار سوسیالیسم و مبارزات ضدسرمایه داری فراهم می آورد.

ج- به عنوان نتیجه ثانوی این فرایند،پیدایش و رشد و گسترش سازمان ها و احزاب چپ،رادیکال و کمونیستی حاصل و منتجه تاریخی و ذهنی این روند می باشد که متقابلا بر سیر عینی مبارزه طبقاتی در سطح جامعه تاثیر می گذارد.

 

بخش ۱ – سوسیالیسم به عنوان یک جنبش تاریخی

 

آگاهی سوسیالیستی

آگاهی سوسیالیستی ،موجودیت و ترویج آن در میان کارگران ،به طور کلی و در اساس توسط خود طبقه ی کارگر امکان پذیر است.مداخله آگاهانه و فعالانه پیش روان طبقه کارگر تعیین کننده و تضمین کننده این گرایش و این ترویج است.تنها یک گزاره فرعی و ضمنی به این اصل ضمیمه می گردد و آن نقش و جایگاه روشنفکران و عناصر آکادمیک و پیشرو متعلق به طبقات دیگر است که با ورود به این جنبش عملا با تلاش های تاریخی طبقه کارگر همراهی و اشتراک مساعی به عمل می آورند.این همراهی و مبارزه مشترک و هم سو تا آنجا به طور واقعی به امر تاریخی کارگران از لحاظ تحقق سوسیالیسم و یا زمینه یابی برای این تحقق مربوط می گردد و مدخلیت پیدا می کند که در آمیختگی با عینیت و واقعیت های جنبش کارگری موجود و مختصات این جنبش هم خوانی و هم گامی داشته باشد.در غیر این صورت ،هم چنان که در اشکال گوناگون سبک کاری متعلق به طبقات دیگر خودرا بازنمون می سازد،از لحاظ سیاسی نیز تاثیر اندکی بر پیشروی و تحول و اعتلای مبارزه ی کارگران دارد.سال هاست که جنبش چپ و کمونیستی ما به این تنگنا گرفتار است و کوهی از تجربه های نافرجام را پشت سر دارد.دستاوردها اندک اما ارزشمند است.

بنا براین ملاحظات،تصدی و جانشینی این نقش و وظیفه تاریخی توسط سازمان ها و تشکل های دیگر که دراساس و به ویژه در تداوم طولانی فعالیت های خود قادر نگردیده اند بر ورود و درآمیختگی خود با جنبش واقعا موجود کارگری موفق گردند،عدم درک این اصل پایه ای مارکس است که رهایی طبقه کارگر تنها توسط خود طبقه امکان پذیر است.

در ربط تاریخی و زمانی مبارزه طبقاتی کارگران علیه سرمایه داران و سوسیالیسم پیشا مارکسی و پس از مارکس ،سخن رزا لوکزامبورگ ،از پیشروان جنبش کمونیستی آلمان،گویا و نمونه خوبی برای این معنا است که سوسیالیسم را در درجه ی اول بایستی در متن تاریخی خود مورد تاکید قرار دهیم و به طور ماتریالیستی،یعنی عینی و واقعی،به ارزیابی از تجربه تاریخی خود بپردازیم.می گوید:

“از لحاظ تاریخی ،مبارزه طبقاتی پرولتری آشکارا با نظام مارکسیستی همانند نیست.پیش از مارکس و مستقل از او،جنبشی کارگری و نظام های گوناگون سوسیالیستی وجود داشت که هرکدام از آن ها بنا به شرایط زمانه،به شیوه ی خود تجلی نظری مبارزه ی طبقه ی کارگر برای رهایی بودند.بنیان گذاری سوسیالیسم بر مفهوم اخلاقی عدالت ،برمبنای مبارزه علیه شیوه ی توزیع به جای مبارزه علیه شیوه ی تولید،درک از تضاد طبقاتی به مثابه ی تضاد بین فقیر و ثروتمند،تلاش برای الصاق” اصل تعاونی”به اقتصاد سرمایه داری،همه ی این ها چیزهایی هستند که در نظام برنشتین می یابیم و پیش از او وجود داشته است.و این نظریه ها در زمانه ی خود،با وجود نابسندگی خویش،نظریه های بالفعل مبارزه ی طبقاتی پرولتری بوده اند…

اما پس از تکامل خود مبارزه ی طبقاتی و شرایط ااجتماعی آن که منجر به کنار نهادن این نظریه ها و تدوین سوسیالیسم علمی ،دست کم در آلمان ،شد دیگر سوسیالیسمی خارج از سوسیالیسم مارکسیستی و هیچ مبارزه ی طبقاتی سوسیالیستی خارج از سوسیال دموکراسی وجود ندارد.از آن پس ،سوسیالیسم و مارکسیسم ،مبارزه ی پرولتاریا برای رهایی و سوسیال دموکراسی ،یکسان هستند.”

)رزا لوکزامبورگ:گزیده هایی از رزا کوکزامبورگ،مقاله ی اصلاح یا انقلاب اجتماعی،ص ۹-۲۲۸ ،ترجمه حسن مرتضوی،نشر تیکا،چاب اول،۱۳۸۶(

برای اثبات این نکات کلیدی ،علاوه بر این که برپیش زمینه های تاریخی مساله در این یا آن کشور می شود استناد کرد ه و اتکا نمود،از لحاظ نظری و آن چه که به آموزه های مارکس بر می گردد ،نیز باید و می توان اتکا کرد.از سوی دیگر از جنبه عینی و آن چه که در سطح عینیات و واقعیت های جاری در جامعه می گذرد هم می توان دلایل مقنع و دقیقی برای این ادعا ارائه کرد.به ویژه نوشتار کنونی ما از نزدیک به این جنبه از واقعیت توجه می دهد و اگر بتواند نشان خواهد داد که جریان رشد و گسترش سوسیالیسم در تجربه تاریخی کارگران ما ،چه خصوصیاتی را با خود حمل نموده است.

افق و آلترناتیو سوسیالیستی

افق سوسیالیسم و یا در معنای عملی و استراتژیک خود،آلترناتیو سوسیالیستی،بدون پیش بردن آگاهی سوسیالیستی در میان طبقه کارگر و توده های متحد کارگران،،معنای حقیقی ای در بر ندارد.این افق سوسیالیستی تا آن جا که به حزب سیاسی پولتری مربوط می گردد. از طریق یافتن مکانیزم هایی برای انتقال این آگاهی و انجام این پروژه سوسیالیستی امکان پذیر است.یعنی به موازات توسعه و ترویج آگاهی سوسیالیستی در میان توده های کارگر و زحمتکش و اقشار دیگری که می توانند در عمل متحد کارگران در امر رهایی باشند،هست که این این امر همانند یک گوی برفین که غلطان در سرازیری قرار می گیرد،آگاهی بخش های مختلف اجتماعی را در خودش فشرده کرده و گسنرش یافته و به این ترتیب در فرآیند گستردگی و رشد،تبدیل به وجدان سیاسی و اجتماعی توده های کارگر و زحمتکش می شود. بر هم چنین بستر و زمینه ای است که تشکل ها ،اجتماعات و سازمان های سوسیالیستی شکل می گیرند،فراروییده می شوند و به طور خود به خودی ، زنده و مستقل بر جنبش های خودانگیخته ،مبارزاتی و اعتراضی استوار می شوند و اشکال سازمانی خود ویژه و کارکرد پذیری را به وجود می آورند.

آن کار اساسی و غیر قابل اجتنابی که بر عهده ی حزب کمونیستی و کارگری و آگاهان و فعالین جنش کارگری هست،اندیشه کردن در باره فرایند این پروژه می باشد.یعنی این که بتوانند مکانیزم هایی را که آگاهی سوسیالیستی را به بهترین نحو و با کمترین هزینه در میان کارگران توسعه و ترویج می دهد،یافته و در اختیار فعالین جنش قرار دهند.اشکال ،یافت این اشکال و عمل به آن ها ،مهم ترین وظیفه ای است که در لحظه ی کنونی بایستی دنبال نماییم.

 ترویج

با نگاهی به فعالیت سازمان های مختلف چپ و هم چنین ارگان ها،سایت ها و دستگاه های انتشاراتی و آگاه گرانه که در میان فعالین جنش چپ و نیز سایر جریانات متعلق به طبقات دیگر و به طور کلی اپوزسیون،مشاهده می کنیم سرجمع می توانیم همه ی این مجموعه را به عنوان یک دستگاه افشاگری نسبتا کارا و گسترده به حساب آوریم؛که به جای خود به عنوان یک فعالیت افشاگرانه ارزشمند است.هر چند میتوانیم در همین قسمت ارزیابی های انتقادی خودرا نیز ایراد نماییم.از جمله این که برای نمونه،در این دستگاه افشاگری ،اطلاعات گسترده و عمیق و دست اولی را از جوانب گوناگون دستگاه ستم گرانه رژیم به دست دهد و به طور منظم ،با آمار و ارقام و اطلاعات مبسوط ،در اختیار مخاطبان خود در میان توده های کارگر و زحمتکش قرار دهد،می توانیم کم کاری  ها و محدودیت های فراوانی را مشاهده کنیم.هم چنین ما تحلیل های اندک اقتصادی و جامعه شناختی در مورد شرایط کنونی جامعه مان در اختیار داریم.بیشتر تحلیل ها به اقتضای موضوع ،زمانه و شرایط جاری ،حول مسایل سیاسی بوده و در تمام دوران جمهوری اسلامی اساسا در اطراف این مسایل افشاگری و تحلیل به عمل آمده است.در مورد تحلیل بخش ها و ساختارهای دیگر رژیم و کارکرد این ساختار ها در پایداری نظام بورژوایی ایران ،کار کمتری انجام گرفته است.

از این مساله که بگذریم،ما به بخش دیگری از فعالیت های اجتماعی و انقلابی نیروهای چپ به ویژه بایستی توجه کنیم و آن مساله ی ترویج است.پرسش این است:

ما در زمینه ترویج چه کارهایی انجام داده ایم؟ترویج را چگونه می فهمیم و تعریف می کنیم؟

آن چه که در عرف و سنت کمونیستی برای ترویج تعریف می شود،علی العموم و به ویژه حول ترویج سوسیالیسم می باشد و این که سوسیالیسم چیست و چگونه به عنوان یک مرحله تاریخی و یک وظیفه انقلابی ،جلوی پای توده های کارگر و زحمتکش قرار می گیرد.

در واقع امر –یعنی تا آن جا که به درک و تجربه ی ما از جنبش جهانی کارگری و کمونیستی مربوط می گردد- ترویج عبارت است از پیش برد آرمان های سوسیالیستی ،پیش برد اندیشه و منظومه ی سوسیالیسم علمی به عنوان یک آلتر ناتیو،یک متدولوژی ،یک راه حل تاریخی و در عین حال دریافت های دیگری در اطراف شیوه های مبارزه و سبک کار در متن مبارزه ی طبقاتی که هر روزه در جامعه های سرمایه داری گوناگون،مستقل از این که فعالین و نمایندگان و سخن وران این دوسوی مبارزه در باره ی سرشت جدال های طبقاتی خود چگونه می اندیشند،در جریان است. به این ترتیب ما در واقع وقتی که از یک برنامه معین در جنبش کمونیستی سخن می گوییم و سوسیالیسم را به عنوان پرچم خود اعلام می کنیم،بایستی مبانی ترویجی این کار را هم معرفی و در عمل و به طور روزانه و درنگ ناپذیری،دنبال نماییم.

این امر مستلزم یک کار منظم تئوریک – ایدئولوژیک ،رو به بیرون ،حول مساله پیش برد و ترویج اندیشه و عمل سوسیالیسم علمی و کارهایی که مارکس ،انگلس ،لنین و سایر پیش روان ،پیش کسوتان و رهبران جنبش کمونیستی و کارگری در طول یک صد و پنجاه سال اخیر دنبال کردند،ما نیز بایستی به پیروی از آنان دنبال نماییم و انجام این وظیفه را سرلوحه کارهای ترویجی و مبارزاتی خود قرار دهیم.این نگرش بایستی پایه و اساس پراتیک مارا در مبارزه سیاسی جاری تشکیل دهد و صرفا خود را به چند شعار و مطالبه ی ایدئولوژیک و اتوپیایی تقلیل ندهد.

در این زمینه و با چنین چشم اندازی است که وقتی به مجموعه ی فعایت های واقعی و بیرونی سازمان ها و احزاب چپ و کمونیستی می نگریم،چیز زیادی مشاهده نمی کنیم،به غیر از معرفی و آدرس دهی آثار ترجمه شده مارکس و انگلس و لنین و رهبران سیاسی و فکری دیگر،در حاشیه سایت ها و نشریات ،که در جای خود ارزشمند است ؛و کار دیگری به تقریب در هیچ یک از این تشکل ها دیده نمی شود.

این ،بخشی از مساله و مشکل است که به طور اسف باری بر جنبش کمونیستی و کارگری ما غلبه داشته و پیامدهای گرانبار سیاسی و عملی آن را بسیار تجربه کرده ایم.در این باره بایستی بسیار جدی و عاجل عمل نماییم و راه های گذار از این موقعیت ابتدایی،عقب مانده و نازل را به چالش بکشانیم.

مضافا این که تحولات بعدی پس از فروپاشی  سوسیالیسم روسی و پایان رسمی دوران جنگ سرد،که مقارن با و یا مقدمه ای بر هجوم تازه سرمایه داری جهانی در شکل و نسخه ی نئولیبرالیستی،میلیتاریزم تک قطبی و وقایع بعدی است،از سوی گرایش های دیگری و بعضا نوظهوری در جنبش جهانی کارگری و کمونیستی ،مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.برخورد جنبش کارگری و کمونیستی ما با این تحولات و گرایش ها از اهمیت زیادی برخوردار است.در این زمینه نیز چندان پلمیک جدی،نقشه مند و پایداری از سوی جنبش کمونیستی و کارگری نزدیک و یا منسوب به ما با این جریانات و گرایش ها مشاهده نمی کنیم.

کادر سازی 

بنابر آن چه که به طور اجمال از آن سخن گفتیم،در این لحظه بایستی به طور جدی ترویج را با توجه به آن چشم اندازی که اشاره گردید،سرلوحه ی کار خود قرار دهیم و تا آن جایی که به فعالیت درونی حزب کارگری و کمونیستی مربوط می گردد،آن را با مقوله ی کادر سازی گره بزنیم.به این معنا که کادر سازی را با وظایف ترویج سوسیالیستی عجین و مربوط نماییم.یعنی این که مقوله کادرسازی را در توان مند کردن فعالین کارگری و کمونیستی در مبانی ترویجی سوسیالیسم علمی در میان کارگران و زحمتکشان مورد تاکید قرار دهیم.

از جنبه بیرونی و روی به سمت توده ها،این امر مستقیما به فعالیت ها و نقش کادر ها در سطح جامعه و طبقه کارگر مربوط می گردد.یعنی در حقیقت کادرها به عنوان حاملان و سخن وران سوسیالیسم علمی بایستی بتوانند در عرصه های مختلف کار و زیست و دیگر حوزه های گوناکون اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی به ترویج ایده های سوسیالیستی بپردازند و راه حل و یا آلترناتیو کارگری را در میان لایه ها و بخش های گوناگون اجتماعی توسعه داده و در جهت نفوذ و پراکندن آن تلاش ورزند.

به این ترتیب است که امر ترویج به عنوان زیر مجموعه ی چشم انداز سوسیالیستی ،بلافاصله و بلاواسطه مطرح می گردد.بنابراین آن جایی که ما از روند و یا پروژه ی آلترناتیو سوسیالیستی و یافتن مکانیسم هایی برای پیش برد این پروژه صحبت کردیم ،در واقع بلافاصله به ترویج می رسیم و درک این مکانیزم ها در حوزه ترویج مطرح می گردد،که چگونگی و شکل انجام آن را معین و مشخص می سازد.

این مجموعه ای از مکانیزم ها،مباحث و ملاحظات را به پیش می آورد که ما بایستی قدم به قدم آن را به عنوان یک منظومه و مجموعه تکمیل کرده و در عمل پیاده نماییم.