می بینم
که از طلوع ستاره گان
سیاهی کم رنگ
از وقوع زلزله
کوه ها نا پدید
از خروش موج ها
شهرها ناپیدا می شوند و می دانم
( ای رفیق کارگر قدرت در دست توست. به درک که آنها صاحب همه چیز اند، کارخانه دارند، ارتش دارند، زندان دارند. آن روز که تو دست از کار می کشی، آنها هیچ چیزی ندارند).