نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...
نان و گل سرخ

نان و گل سرخ

ما در اینجا از دغدغه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه می گوئیم...

ماه مهر، ماه مهــربان نیست!

ماه مهر برای همه، ماه مهربان نیست. آمدن ماه مهر برای برخی از کودکان و نوجوانان در ایران این ماه فرقی با ماههای دیگر ندارد چون نمیتوانند به مدرسه بروند. کودکان بیشماری در دنیا هستند که به دلایل مختلف مثل جنگ، آوارگی، سیستم آموزشی فاشیستی، نداشتن مدرسه، نانآور بودن، ازدواج و… از حق آموزش و تحصیل بازداشته میشوند. کودکان مهاجر افغانستانی در ایران هم با این معضل مواجه هستند. شهریور امسال و با نزدیک شدن به آغاز سال تحصیلی ایران کمپینی در فضای مجازی شکل گرفت با عنوان «از مهر جا نمانند» با هدف حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل افغانستانی. تحصیل کودکان افغانستانی در ایران و موانع آن، معضل تازهای نیست و از همان زمانِ ورود نسل اول مهاجران تا نسل متولد ایران با آن مواجه هستند.  از آغاز دههی ۶۰ خورشیدی و جنگهای ارتجاعی داخلی در افغانستان، سیل مهاجرت مردم این کشور آغاز شد. این جابجایی یکی از بزرگترین مهاجرتهای قرن بیستم محسوب میشود. مهاجرانِ افغانستانی در گریز از جنگ و ویرانی و بیپناهی در نقاط مختلف دنیا پراکنده شدند اما بخش اعظمشان به دو کشور همسایه یعنی ایران و پاکستان وارد شدند. پرداختن به وضعیتِ مهاجران ساکن پاکستان، موضوع این مقاله نیست اما در مورد مهاجران یا بهتر است بگوییم آوارگانی که وارد ایران شدند، سیستم پذیرش قانونی وجود نداشت و بسیاری از آنان بهصورت «غیر قانونی» وارد ایران شدند و در زاغهها و مناطق فقیرنشین حاشیه شهرها ساکن شدند. این وضعیت و نداشتن شغل و درآمد و نیاز مبرمِ تودههای ستمدیده افغانستانی به کار کردن برای تهیه غذا و اولیهترین امکانات ادامه حیات، آنان را به منبعی تازه و مهم برای فوق استثمار توسط سرمایهداران ایران تبدیل کرد. کودکانِ افغانستانی نیز از این قاعده غیرانسانی در امان نماندند و در شرایطی که در نتیجه جنگهای ارتجاعی، نه کودکی کردند و نه آیندهای برای خود متصور هستند، از سنین پایین به کودک – نانآور تبدیل شدهاند. مهاجرانِ افغانستانی که بخش اعظمشان بهزبانِ فاشیستی دولتمردانِ جمهوری اسلامی «مهاجرانِ غیر قانونی» نامیده میشوند، در بخشهای مختلف از کشاورزی تا ساخت و ساز و مقنیگری و سرایداری و غیره در بدترین شرایط و با کمترین دستمزد به کار گرفته میشوند و در نتیجه فوقاستثمارشان، سودهای کلان به جیب اقتصادِ سرمایه داری ایران و سرمایهداران انگل صفت واریز میشود. درعین حال بهخاطر افغانستانی بودن با بدترین تحقیرها و تبعیضها هم روبهرو میشوند.

مدارس دولتی ایران، مهاجرانِ بهاصطلاح «غیر قانونی» را ثبت نام نمیکنند. در نتیجه، کمکم مدارس خودگردانِ افغانستانی در ایران رایج شد. مدارس خودگردانِ افغانستانی مدارسی هستند که معمولا توسط افغانستانیهای ساکن ایران برای فراهم آوردن امکان تحصیل برای کودکان افغانستانی تاسیس و اداره میشود. اغلبِ این کودکان بهدلیل نداشتن برگه تردد، هزینههای بالای شهریه، کار کردن، در مواردی کِبرِ سن و محدودیتهای سهمیه مدارس دولتی برای مهاجران افغانستانی، نمیتوانند وارد چرخه آموزش و پرورش رسمی کشور شوند. در ابتدا این مدارس میتوانستند فعالیت کنند ولی بعد با شروع طرح اخراج مهاجران «غیر قانونی»، اکثر این مدارس تعطیل شدند و عده بسیار کمی باقی ماندند که بهصورت مخفیانه و در نقاط مهاجرنشین شهرهای ایران به کار خود ادامه دادند. درمجموع، موضع دولت جمهوری اسلامی نسبت به این مدارس، متفاوت بود. یا سکوت کردند چرا که حضور و کارِ با دستمزد بسیار پائینتر تودههای افغانستانی منبعِ سرشار از سود برایشان بود و یا در دورههایی فعالیت این مدارسِ خودگران را ممنوع کردند. با بسته شدن این مدارس و وجود منع قانونی، امکان ادامه تحصیل برای کودکان افغانستانیِ بدون برگه هویت، سختتر و نزدیک به محال شد. با وجود چنین شرایطی انجیاوهای حامی حقوق کودکان کار و خیابان و پناهنده، متولیان اصلی آموزش کودکان افغانستانی در ایران شدند. این مراکز با ایجاد کلاسهای درس مبتنی بر فعالیتهای داوطلبانهی حامیان کودکان، به آموزش کودکان و نوجوانان افغانستانی پرداختند و این روند هنوز هم ادامه دارد. اما ایدئولوژی نژادپرستانه و قوانینِ تبعیضآمیز و ضدانسانی که دولت جمهوری اسلامی متولی آنست، مرتبا در برابر این روند مانع ایجاد میکند. با حاد شدن جنگ در سوریه و نیاز جمهوری اسلامی به حفاظت از موقعیت خود در سطح منطقهای و بینالمللی و دخالتگری ارتجاعیاش در این جنگ، کارکردِ تودههای افغانستانی برای این نظامِ ستمگر ابعاد تازهای یافت. در واقع بخشی از تودههای افغانستانی به سکهی شانس و پیادهنظام جمهوری اسلامی تبدیل شدند. در ۲۷ اردیبهشت ماه سال ۹۴ خبرگزاری تسنیم با شور و اشتیاق نوشت: «سرانجام موعد رسانهای شدن یکی از مهمترین تصمیمات عالی نظام جمهوری اسلامی در تاریخ سی و چند ساله حضور مهاجرین افغانستانی در ایران فرا رسیده است.» در ادامه به قول از رهبر جمهوری اسلامی گفت: «هیچ کودک افغانستانی، حتی مهاجرینی که بهصورت غیرقانونی و بیمدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازبمانند و همه آنها باید در مدارس ایرانی ثبتنام شوند.». البته چیزی که این خبرگزاری ننوشت این بود که این «یکی از مهمترین تصمیمات عالی نظام جمهوری اسلامی» خونبهایی است که خامنهای و حکومت ایران به خانوادههای «مدافعان حرم و رزمندگان فاطمیون» میدهد تا بروند و در سوریه کشته شوند. دولتِ جمهوری اسلامی برای حضور و دخالتگری در جنگِ ارتجاعی سوریه نیاز به پیاده نظام و سرباز داشت و بیرحمانه از جانِ تودههای افغانستانی مایه گذاشت با این وعده که به آنان اجازه اقامت در ایران داده میشود. «داوطلبان» افغانستانی مدافع حرم که فاطمیون نامیده شدند از گروهان به تیپ و سپس به لشکر، افزایش یافتند. فرمانِ خامنهای که به «طرح فرمان» معروف شد در اولین سال اجرایش یعنی سال تحصیلی ۹۵-۹۶ امکان ورود به مدارس دولتی ایرانی را به تعداد کمی از کودکان افغانستانی داد. اما همین فرمان هم اجرا نشد و اساسا یک فریبکاری بیشرمانه بود. چون بسیاری از خانوادههای افغانستانی اصلا از وجودِ چنین فرمانی اطلاع نداشتند. فقط ۵ روز وقت برای ثبت نام دانشآموزان تعیین شد، خانوادهها امکان و توان مالی پرداختن شهریههای درخواستی مدارس را نداشتند، تعداد زیادی از کودکان بهدلیل سالها محرومیت از تحصیل دچار کبر سن شدهاند یعنی سن آنها از سن لازم برای ورود به کلاس یا مقطعی که باید درس بخوانند بالاتر رفته است و مدارس آنها را ثبت نام نکردند.
امسال هم در دو هفتهی پایانی شهریور و در آستانهی آغاز سال تحصیلی جدید، خبرهای تلخی ازسوی فعالان حوزهی کودک بهگوش میرسد. بنا بر گزارشها، شهرداری و بهزیستی تهران در طرحی مشترک با عنوان «غربالگری و جذب» قرارست چهرهی شهر را زیبا کنند! کودکان کار (که بخشِ اعظمشان افغانستانی هستند) را از سطح شهر گردآوری کرده و آنها را در وَنهایی که دارای قفس حمل زندانیان است به چند مرکز انتقال میدهند و از قرار معلوم، کودکان افغانستانی را از ایرانیها جدا کردهاند تا مقدماتی فراهم کنند و آنها را رد مرز و از ایران اخراج کنند. تنها یکی از تبعات این طرح میتواند این باشد که کودکان را از کار در خیابانها به کار مخفی و زیرزمینی در مکانهای محصور با امکان آسیب و آزار و اذیت بیشتر، سوق دهد؛ یا میتواند اِعمال فشاری باشد بر خانوادههای افغانستانی فاقد برگهی اقامت تا به لشکر فاطمیون بپیوندند. پایان این طرح هر جوری باشد باید آن فرمان خامنهای و این طرح را همراستا و مرتبط به هم دید. ارتباطی که از تقسیم و رتبهبندی افراد براساس نژاد و مرز و طبقه برمیخیزد و نظامِ ستمگر جمهوری اسلامی متولی آن است. تلاش برای به مدرسه رفتن کودکان افغانستانی و مبارزه برای گرفتن حقوق آنان یک رویکرد درست اما کوتاهمدت است و باید با تلاشی گستردهتر برای از بین بردن اساس چنین اوضاعی همراه بشود: رویکردی استراتژیک برای انقلاب. حتی اگر تمام کودکانِ افغانستانی هم بنا به منفعتِ نظامِ جمهوری اسلامی به مدرسه بروند باز هم جایگاه طبقاتی و اجتماعی پُر از تبعیض و استثمار و ستمِ خانوادههای افغانستانی در این روابط تولیدی ارتجاعی، به جای خود باقی میماند. حتی اگر تمام فعالان عرصهی اجتماعی و کودک فقط روی مبارزه برای این کمپین، تمرکز کنند باز هم نیاز خانوادهی افغانستانی به درآمد حاصل از کار کودکش از بین نخواهد رفت. حتی اگر تمام مدارس، این کودکان را ثبت نام کنند باز هم آنان نمیتوانند شش ساعت از وقت خود را در مدرسه بگذرانند چون با کار تمام وقت هم مشکل درآمد دارند چه برسد به کار نیمهوقت. حساسیت اجتماعی و مبارزه کردن در چنین کمپینهایی خوب است اما باید این مبارزه با راهبرد مبارزه برای از میان بردن هر شکلی از استثمار و ستم پیوند بخورد. فعالینِ اجتماعی این عرصه که در شرایطی دشوار و با محدودیتهای بسیار تلاش میکنند تا دردی از دردهای تودههای افغانستانی کم کنند، مدرسه درست میکنند و دلنگرانِ کودکان هستند انسانهای شریفی هستند. اما اگر این تلاشها با مبارزه علیه دولتِ ستمگر جمهوری اسلامی و مبارزه برای سرنگونی انقلابی آن پیوند نخورد، اگر این تلاشها با مبارزه علیه امپریالیسم، علیه استثمار و ستم، علیه مرز، علیه بیهویتسازی و بیآیندهسازی انسانها پیوند نخورد و در چارچوبِ نظامِ حاکم بماند، متاسفانه راه بهجایی نخواهد برد.
ما کمونیستها برای خلقِ دنیایی مبارزه میکنیم و دولت و نظامی را برقرار خواهیم کرد که حق پناهندگی و شهروندی برای افرادی که در کشور خود تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی قرار داشتهاند و از جانب دولتهای ارتجاعی و امپریالیستی مورد آزار و تعقیب بودهاند و یا کسانی که از جنگهای ارتجاعی گریختهاند، یک واقعیت عینی و ملموس است. دنیایی که انسانها بهدلیل «غیر قانونی بودن» به نابودی تدریجی محکوم نمیشوند. جامعهای که در آن انسانها با مرز و محدوده و رنگ و نژاد و شغل و درآمد، تعریف نمیشوند و «هویت ملی» دربرابر انترناسیونالیسم کمونیستی، رنگ میبازد.


ستاره مهری

به نقل از آتش شماره ۷۱ – مهر ۹۶