شعری از سید علی صالحی تقدیم میکنم به همه ی مبارزان کارگری و زنان..
نان از سفره و کلمه از کتاب،
چراغ از خانه و شکوفه از انار،
آب از پیاله و پروانه از پسین،
ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته اید،
با رویاهامان چه میکنید!
ما رویا میبینیم و شما دروغ میگویید ...
دروغ میگویید که این کوچه، بن بست و
آن کبوتر پر بسته، بی آسمان و
صبوری ستاره بی سرانجام است.
ما گهواره به دوش از خوف خندق و
از رود زمهریر خواهیم گذشت.
ما میدانیم آن سوی سایه سار این همه دیوار
هنوز عالیمی عریان از عطر علاقه و
آواز نور و کرانهی ارغوان باقی ست.
سرانجام روزی از همین روزها برمیگردیم
پرده های پوسیده ی پر سئوال را کنار میزنیم
پنجره تا پنجره ... مردمان را خبر میدهیم
که آن سوی سایه سار این همه دیوار
باغی بزرگ از بلوغ بلبل و فهم آفتاب و
نم نم روشن باران باقی ست.
ستاره از آسمان و باران از ابر،
دیده از دریا و زمزمه از خیال،
کبوتر از کوچه و ماه از مغازله،
رود از رفتن و آب از آواز آینه گرفته اید،
با رویاهامان چه میکنید؟
ما رویا میبینیم و شما دروغ میگویید...
دروغ میگویید که فانوس خانه شکسته و
کبریت حادثه خاموش و
مردمان در خواب گریه اند.
ما میدانیم آن سوی سایه سار این همه دیوار،
روزنی روشن از رویای شب تاب و
ستاره روییده است.
سرانجام روزی از همین روزها
دیده بانان بوسه و رازداران دریا می آیند
خبر از کشف کرانه ی ارغوان و
آواز نور و عطر علاقه میآورند.
حاال بگو که فرض
سایه از درخت و ری را از من،
خواب از مسافر و ری را از تو،
بوسه از باران و ری را از ما،
ریشه از خاک و غنچه از چراغ نرگس گرفته اید،
با رویاهامان چه میکنید!؟